باز هم نفس گرفت

سلام

خوبین؟

چه خبرا؟

تا قبل از اینکه وارد سازمان شم ماهی 10 روز کمتر بیشتر بعنوان امدادگر

میرفتم پست جاده ای . یادش بخیر زندگی تو کانکس لذتی داشت و داره

هیچ وقت خسته نشدم ازون  شرایط

فکرشو بکنین

از سرویس بهداشتی های پمپبنزین باید استفاده میکردیم

از حموم و آب هم خبری نبود.

یه شرایط خاص و ویژه

نوروزامسال بعد از 6 سال حال و هوایاون کانکس بسرم زد

یه شیفت مرخصی گرفتم تا بتونم بعنوان امدادگر 4 روز اونجا باشم

یاد بادآن روزگاران یاد باد

دیگه کانکسی در کار نبود

جاش یه ساختمون کاشته بودن سالار

آقا    خانم      دختر    پسر   چه امکاناتی

زمانه ما    بیخیال

4 روز اونجابودم

کیلومتر 25 به سمت سبزوار

همه چی خیلی خوب پیش میرفت

3   4  تا مراجعه حضوری داشتیم و خدارو شکر زیاد جدی نبود

صبح روز یازدهم تلفن زنگ میخوره

حدود ساعت 7:30 بود

با صدای تلفن بیدار میشم

محسن جواب میده

میچرخم رو شونه راستمو سرمو  می برم زیر پتو

صدای محسن و میشنوم

به سمت نیشابور

باشه الان حرکت می کنیم

بچه ها پاشین ماموریت

کت امدادیمو می پوشم و دوربین سید سجاد و برمیدارم واسه تصویر برداری

سوار بر آمبولانس وحرکت

منو محسن ( مسعودآقا(راننده)) و علی هم که عقب نشسته

دستکش لاتکسو برمیدارم

تو دسم پاره میشه

رو به محسن می کنم میگم:

محسن سایز دستکشاتون چیه؟

محسن میگه: لارجه آبتین

خب بسلامتی لارج واسه دسای ما کوچیکه

بیخیال

1 جفت اضافه برمیدارم و تو جیبم میذارم که اگه بازم سر صحنه جر خورد

زمانو از دست ندم و دمه دسم باشن

محسن اطلاعات تکمیلی رو از مرکز دریافت میکنه

4 کیلیومتری جلو تر میریم که اون جلو  ترافیک رو میبینیم

115 هم رسیده  خدارو شکر

جلوتر میریم

دوربین و برمیدارم

محسن میگه:آبتین برو جلو یه بررسی داشته باش

از محسن میخوام که با پایگاه ارتباط برقرار کنه

و سید سجاد با خودرو نجات سریع خودشو برسونه محل وتیم نجات 125  و رو هم اعزام کنن بیان

از آمبولانس پیاده میشم

حادثه رو پل رخ اتفاق افتاده بود

انحراف به چپ خودرو پراید ودر نتیجه برخورد با گارد ریل روی پل

موتور پراید رفته داخل اتاق



حالم بهم میخوره از هرچی پرایده

جون من 3 ماه کسی واسه این گاری ثبت نام نکنه

بخدا میان التماس می کنن   قاتله  قاتل

3 نفر در دم جونشونو از دس دادن

شدت برخورد بقدری بوده که

2 نفر جلو بین اهن پاره ها گیر افتاده بودن

بخدا حیف بکار بردن کلمه اهنه واسه این گاری

باید بگیم حلب کهنه

نفر سوم هم چون کمربند  نبسته بوده با سر رفته تو داشبود و فرمون

نفر چهارم هم که یه نوزاده یک و نیم ساله بوده تو امبولانس اورژانسه

ترومای سر و صورت

سرنشن عقب رو بکمک بچه ها خارج میکنیم

یه خانم سنگین وزن /

محسن ست هیدرولیک رو  اماده کرده

تو این فاصله زمانی یه خاموش کننده 6 کیلویی با فاصله مناسب از حادثه

میزارم رو زمین

به کمک فَک در جلو رو جدا میکنیم و سرنشین جلو رو که خانمی کهنسال با تسبیحی سبز رنگ بدست بودن رو رهاسازی و خارج میکنیم.


فقط میمونه راننده


اما گاری حادثه ما چسبیده به گارد ریل ها و امکان  دسترسی به نفر سوم وجود  نداره.

به کمک وینچ خودرو هلال سعی میکنیم که بکشیمش عقب

اما این کار یه خورده بار اضافی رو  وینچ میاره

محسن پیشنهاد میده ، از خودرو فوتونی که لاین مخالف پارک شده واسه کشیدن گاری استفاده کنیم.

راننده فوتون خیلی سری میره ماشینشو میاره و سید هادی هم سیم بکسلو فیکس میکنه

گاری رو از گار ها جدا میکنیم

همکاران 125 هم می رسن

به کمک اسپریدر درب سمت راننده جدا میشه .

واسه جدا کردن فرمون از جنازه باید  از جک تلسکوپی استفاده کنیم

اما جک تلسکوپی ست هلال احمر بزرگه و تو اون فضا ثابت نمیشه

حسن جک تلسکوپی سازمان رو میاره

جک خیلی آهسته در حال باز شدنه

حسن ازم میخواد که جک رو رو میل فرمون بذارم و خیلی آرم

جنازه شل میشه و به یه طرف کج میشه

حسن آقای نواب هم کمربندش رو میبره

جنازه سوم رو هم تحویل میدیم و میبرنشون سرد خونه

----------

اینم یه عکس ازون وختایی:) که توکانکس شیفت می دادیم و شوشولو بودیم


پ ن : اومدیم پایگاه مسعود آقا(راننده تهران)گفت:آبتین خوشم اومد

خیلی خونسرد بودی منم ج دادم: کارمونه دیگه اگه خونسرد نباشیم ماهم میشیم مصدوم حادثه

 پ ن1: سال گذشته دقیقا تو همین روز و همین مکان و همین ساعت

اگه یادتون باشه یه اتوبوس اتیش گرفت و سه نفر جونشونو از دست دادن.

پ ن2:به محب اعزام میشدیم محسن گفت:آبتین میبینی تور رو خدا  پارسال رو تولودم

اعزام خوردیم امسالم که می بینی/اینم از تولد ما/ محسن تولدت مبارک

---------------------------------

راننده امبولانس:مسعود اقای فریبا مهر

نجاتگران:محسن حشمتی / علی حسن ابادی/سید هادی معدنی/آبتین محب

راننده ست نجات:سید سجاد حسینی

------------

تیم اعزامی 125

راننده:حسن آقای نواب نژاد

ناجی:حسن نصیب پور


نظرات 25 + ارسال نظر
یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:36 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

دیدین این تصاویر بسیار دلخراش هستند
روح عظیمی می طلبه کار دراین حیطه
خسته نباشید....

لطف دارین

سارا سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام
والا دروغ چرا؟ الان سر جمع دو سه دقیقه بیشتر نیست که با وبتون آشنا شدم، پس نظری هم نمی تونم روی نوشته هاتون بدم... فقط خواستم بگم که به اشد وضع به صنف شما ارادت دارم و براتون احترام قائلم... مردان و زنانی کم توقع و زحمت کش که کمتر دیده میشن، کمتر ازشون تقدیر میشه ولی بدون اونها این دنیای پرحادثه نعمتی رو کم داشت... نعمتی از جنس بارون و آسمون...
از طرف تمام انسان های روی کره ی زمین و به تعداد تموم نفس هایی که اجازه ندادید قطع بشن ازتون سپاسگزارم...

سپاس

علیرضا سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:05 ب.ظ

سلام یه چندتا سوال داشتم:
1.مگه حلال احمر ماشین نجات داره؟ من که تو جاده فقط پاترول هاشو دیدم که ظاهرا آمبولانسه(البته بیشتر شکل نش کشه)
2.شیفتهای مشهد چند چنده که یکی مرخصی گرفتی 4روز رفتی پایگاه جاده ای؟(اصفهان 24_48ه)
3.برا حوادث جاده بخوان 125 بفرسن 10 سال طول میکشه که!!!! حالا که فرستادن چرا 2تا؟؟؟؟

سلام
نوروز مبارک
بله هلال احمر خودروامداد ونجات تو پایگاه هاش مستقر کرده
من نیشابور خدمت می کنم ماهم 24 شیفت و 48 استراحت هستیم
دیدگاهتو در مورد 125 عوض کن
موفق باشی رفیق

htc سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:28 ب.ظ

آهای پراید.... خدا لعنت کنه اونی که تورو ساخت

علیرضا سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ب.ظ

تو امدادگر انگار نوشته بودی مشهد چی شد اومدی نیشابور؟؟!!!
دیدگاهمو در مورد 125 عوض کنم؟؟؟!!!!!
مگه چی گفتم...... آخه از تو شهر بخوان بیان وسط جاده خیلی طول میکشه...نمیکشه؟
داش آبتین شهر شما رو که نمیدونم ولی وضع آتش نشانی اصفهان تعریفی نداره!
من خودم با 16سال سن داوطلبم و خیلی تو آتش نشانی میپلکم خبر دارم که میگم
مطلب آخر: اگه شماهم 24-48اید چه شکلی با یه شفیت مرخصی 4 روز رفتی تو جاده؟؟؟

یادم نمیاد جایی نوشته باشم مشهد ینی مطمئنم
مهم اینه که تلاششون رو می کنن
با یه خورده فکر کردن متوجه میشی که چطوری 4 روز رفتم پایگاه

محمد چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:20 ق.ظ http://nanga.blogfa.com

لباس هلال هم خیلی بهت میادا الان که دارم برات نظر مینویسم توی کانکس هلال احمر هسم تازه از تصادف برگشتم خدا ایشالا پرایدو از رو زمین برداره مارو هم ذاحت کنه.
در جواب دوست عزیز علیرضا هلال احمر خودرو نجات داذه ریاد هم داره بعد هم آمبولانساش تویوتا هسن نه پاترول کلاس ما رو آوردی پایین

سلام محمد جان
لطف دازی عزیزم
خسته نباشی رفیق

علیرضا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 ق.ظ

یه سوال فنی:
جسد راننده چه شکلی تو ماشین گیر کرده بود که مجبور از استفاده از جک تلسکوپی شدین؟
نمیشد با جابه جا جا کردن یا بریدن صندلی بیارینش بیرون؟
راستی اگه میشه در کنار خاطرات یه کم فنی هم قضیه رو توضیح بده تا از دانش و تجربه ات استفاده کنیم
علت این حادثه چی بود؟

سلام عزیزم
اگه بتصاویر خوب نگاه کنین حتما متوجه میین که موتور وارد کابید شده و فرمون به قفسه سینه چسبیده
فقط سینه که نبود پاها بین پدال شکسته و گیرکرده بودند
باید کابین از هم باز می شد.
بروی چشم حتما
خواب آلودگی و قسمتیش هم برمیگرده به اداره راه متاسفانه

دندونی چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 ب.ظ

آقا خدا قوت!
ای خدایا خودت کمک کن مردم فرهنگ داشته باشن!
فرهنگ همه چی! رانندگی! استفاده از امکانات! رعایت ضوابط و قوانین... ای خدا!
ما فک میکنیم بچه های علوم پزشکی خیلی دل و جراتمون زیاده ولی انگار شما ... !
ماشااالله ماشاالله!!

سلام
آمین از ته دل
بزرگوارین

غزل چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ب.ظ

پراید مزخرف!
----------------------------------------------------------------------
چه خوبه که من اینجا میام نظر میذارما! باعث میشم شما به خدا نزدیکتر بشین! (توجه کنید به اون همه الله اکبر گفتنا!)

سلام
بله
لطف دارین

lili چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:25 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!
وای من چند وقت بود نیومده بودم...خوشحالم که هنوز آپ میکنی...
نشستم کل مطالبی رو که نخونده بودم خوندم!

....
راستی! یکی ازدوستام میگفت رفته بوده 10 جلسه آموزش دیده بوده تو ایستگاه آتش نشانی...منم میخوام برم...
اول برای اینکه یه کم یاد بگیرم موقع حادثه چکار کنم.
دوم برای اینکه برم تو ایستگاه آتش نشانی رو ببینم!!!!
....

این خاطره ات واقعا ناراحتم کرد...خدا بیامرزدشون!
مردم بدبخت برن چی بخرن پس؟ ماشین انقدر گرونه که با هزار بدبختی به قول تو مجبورن برن "گاری" بخرن...آخرش هم اینجوری...
...
چقدر حرف زدم!
موفق باشی...
فعلا!
...
راستی...میدونم باید خونسردیتون رو حفظ کنین...
اما واقعا کار سختیه...
آدم میترسه که نکنه ...چجوری بگم...براش عادی بشه...
من خودم به عنوان پرستار آینده از این عادی شدن خیلی میترسم...

سلام
ممنونم لطف دارین
گدروندن این دوره ها خیلی خوبه
حتما ثبت نام کنین
گاهی وقت ها واقعا عادی میشه

سجاد چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:19 ب.ظ http://salimisajjad.blogfa.com

تازه داری به اوج نوشتن بر میگردی. خیلی وقت بود که اینجوری نمی نوشتی.
به دوستان مخصوصا سید سجاد سلام برسون.

سلام عزیزم
بزرگواری
حتما

گل پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام...چه صحنه های وحشتناکی...حالا اون بچه چکار میکنه بدون خانوادش؟!!!
پیگیر وبت هستم همیشه فکر کنم یه دوسالی شده
میتونی یه بپرسی سیزدهم تو جاده مشهد کلات راسته که یه ماشین رفته ته دره؟؟؟
خدائیش خیلی شلوغ بود و جاده هم خیلی پرپیچ و خم اگه کسی بلد نباشه واقعا" خطرناکه...
مرسی

سلام
متاسفانه اون کودک تو بیمارستان فوت کرد.
ممنونم مرسی
دوستان اطلاعی نداشتن در رابطه با حادثه 13

مصطفی یک آتش نشان پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:48 ب.ظ http://mostafa125.javanblog.com

سلام همکار عزیز .واقعا راس میگی ولی من میگم حلب هم نیس.به هر حال خسته نباشی واسه عملیاتی که انجام دادی

ممنونم

Hadi جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ب.ظ

میگم داداش آتش نشان میتونه عینکی باشه!؟؟؟؟

آخه چجوری باید عینک بزنه؟؟؟
وجدانا؟؟؟!!!!

سلام
بله
قشنگ
در اصل نه عزیزم

داش ناشناس :( جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ب.ظ

رها دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:38 ب.ظ http://ladybired.com




ایـن روزها کـسی بـه خـودش زحـمـت نـمـیدهـد یـک نـفـر را کـشـف کـنـد..




زیـبـایـی هـایـش را بـیـرون بــِکـشـد..




تـلـخـی هـایـش را صـبر کـنـد..




آدم هـای امــروز..




عـشـق هـایِ کـنـسـروی مـی خـواهـنـد..




یـک کـنـسـرو کـه فـقـط دَرش را بـاز کـنـنـد..




بـعـد یـک نـفـر شـیـریـن و مـهـربـان و زیـبـا از داخـلِ کـنـسـرو بـپـرد بـیـرون......




وهـی لـبـخـنـد بـزنـد و بـگـویـد:



حق با توست



سلام
سپاس

نیلوفر پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ب.ظ

بااب آبتین.ترکوندی! خیلی با عکسها حال کردم! کاش بهتر از جنازه ها میگرفتی! ملت سوار گاری نشن و 140 تا برن!

از جنازه ها هم عکس دارم
اماثبت نکردم

بی بی شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:27 ب.ظ http://2khtarepayiz.blogfa.com

سلام منم دانشجوی سبزوارم
خبر این تصادف جاده ای رو شنیده بودم
اتفاقا فک کنم بعدش آوردینشون سبزوار نه؟
بعضی وختا آدم مث سابق نگاه نمیکنه
آبتین امیدوارم حد اقل عشق ورزیدن رو از زندگیت حذف نکنی یا واست عادی نشه
من که عادی عادی شدم

سلام
مصدومین حادثه به نیشابور منتقل شدند و روز بعد هم اون نوزاد فوت کرد
ممنونم

zizi جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ

عععععععععععععععح حالم گرفته شد
بیچاله نی نیه

phil دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:23 ب.ظ http://philsoap.blogsky.com

سه تا بدبخت مردن شما وایسادین عکس یادگاری گرفتین

سلام
بله 3نفرمردن اما بدبخت نبودن
ممنونم بابت تذکرتون دوست من

پدیده چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ http://padideh-napadid.blogfa.com

دست مریزاد. دیدن تصویرش ازاردهندس. صبورتون افرین داره

سلام
ممنونم

لیلا پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ

خدا تقاص مردم بیچاره رو از اونایی که پراید ، آلت قتاله رو میسازن ودست مردم میدن بگیره .
مردم بیچاره جز خریدن همین گاری هیچ چاره ای ندارن ، طرف میخواد با زن و بچش بعد از یه سال کار و بدبختی دو روز بره مسافرت ، اونم اینطوری تیکه پاره میشن .
حروم بشه تو گلوی کسانی که به ناحق امپراطوری خودرو راه انداختن و به یه طفل معصوم هم رحم نمی کنن

سلام
میتونن نخرن

soya چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ق.ظ http://ladybanoo.blogfa.com

واقعا کنار این ماشینه ژست گرفتین دارین می خندین؟ حالا از اون پرستارای تصادف خودتون شاکیم هستین

سلام
خوبی شما؟
همیشه میخندم همیشه
حتی در زمان عملیات در دلم میخندم

مهرنوش سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:57 ب.ظ

اقاابتین کاشکی یکی مانندشماتوتهران پیدامیشدماباهاش اشنامیشدیم من عاشق اتش نشانان هستم وچون فعلادرتهران اتش نشان داوطلبخانم نداریم به امیدخدامیخوام برم عضوهلال احمربشم

n.amn پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:38 ب.ظ

خیلی وحشتناک و بد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد