سمت چپیم بلند فریاد میزنه ابلفضل

سلام

خوبی؟

هی بد نیستم

راسش هنو تو شوکم

ای غیبت کوتاهو آپ نکردن این دفتر خاطرات علت داشت

راسش امل بودم

رفته بودم دانشگاه واسه گرفتن گواهی موقت پایان تحصیلات

مثلا شدیم کارشناس

کاش واقعا کارشناس بودیما

بگذریم

بریم سمت سکانس هیجانی این سفر

کنامه رو از دانشگاه میگیرمو

شب هم میرم پیش یکی از بهترین دوستان دوره تحصیل

خلاصه روز بعد ینی پنجشنبه باید خودمو برسونم تهران

با یونس هماهنگم واسه رفتن به جلسه سالیانه انجمن غارنوردان

امسال جلسه قرار بود که تو هتل شمشک برگزار شه

به میدون هزار سنگر(آمل) میرسم

راننده پژو میاد جلو:

آقا تهران میری:

من:سلام بله

اقاهه:بریم اقا

من:ماشینتون چیه؟قیمت؟

آقاهه: 405  10تومن تا تهران میگریرم

من:آقا زیاده چه خبره

میرم دوباره لب خط منتظر ماشین

انگار یکی دیگه هم میخواد بره تهران و منتظر ماشینه

داره با یه راننده صحبت میکنه

میاد جلومیگه:آقا تهران میرین؟

من:بله

بیا با هم بریم نفری 8 تومن بدیم به این آقا

راننده:آقا بیان بریم

برین سوار سمند بشین

خوب امنیت سمند خیلی بیشتر از 405 ه

سوار میشیم و مثل همیشه کمربندمو میبندم و  حرکت

به گردنه های جاده هراز میرسیم

حس میکنم که سرعت راننده بشتر از حد معموله

یه نگاه به کیلومتر شمارش میندازم

بله 120 تا  داره میره

اینجا سرعت مجاز 60 تاست

حس خوبی ندارم

مسیر تهران امل ترافیک سنگینیه و امل به تهران خلوت و آروم

زیپ کولمو باز میکنم دنبال یه چیز واسه خوردن میگردم

نفر سمت چپیم رو صندلی لم میده و فیگور خواب میگیره

حواسم بهش هست

زیرچشمی به کمربند ایمنی که بستم نگاه میکنه

اونم کمربندشو می بنده

به پیچ میرسیم

یه نیسان میاد تو لاین ما

داره چراغ میده که راننده بکشه کنار

راننده خیلی سریع میکشه به سمت راست و

نیسان میثل گلوله از کنارمون رد میشه

نصف ماشین تو شونه خاکیه

راننده هول میشه میزنه زیر فرمون بیش از حد به سمت چپ منحرف میشیم و

میریم تو لاین مخالف

تواین لحظه فقط صدای ترمز کشیدن ماشین ها رو میشنوم

دستامو به صندلی جلوم میزنم

منتظر ضربم

یه ضربه شدید

سمت چپیم بلند فریاد میزنه

ابلفضل

و با گاردهای  بتنی کنار جاده به شدت برخوردمیکنیم

شدت ضربه خیلی بالایه

صدم ثانیه های آخر فکر میکردن دارم خواب میبینم

اصلا باورم نمیشد

4 نفرمون تو ماشین هنگ کردیم

حدود 5 ثانیه ای طول میکشه

خیلی آروم کمربندمو باز میکنم و از ماشین پیاده میشم

یکی از ماشین های روبرو توقف کرده و راننده اومد پیش ما

اقا سالمین؟

آره سالمیم اما یه تماس بگیرین با 115 بیان یه معاینه بشیم

منه خوش خیال

115 بیاد معاینه کنه

نفر سمت چپیمو معاینه کردم

مشکل خاصی نداشت

لباسمو میزنم بالا

شکمم از سمت راست گرفته تا چپ کبود و قرمز شده +گردن و سینه

استرس داشتم خیلی

اورژانسم که نیومد

همیشه از خونریزی داخلی میترسیدم

کبودی و سرخی شکم + تشنگی و نبض ضعیف و تند

حس خوبی نداشتم

یدک کش ها اومدن و خودرو سمند داغون شده روبردن

خدا رو شکر که سوار پراید نبودم

خدا رو شکر که گاردهای بتنی کنارجاده بودن و مانع از سقوط 30   40 متری ما به

ته دره شده بودن

کنار جاده می ایستیم و یه پارس ترمز میکشه

سوار میشیم

از راننده میخوام که به اولین پایگاه امدادی رسید یه ترمزی بزنه

تا یه معاینه بشیم

حداقل فشارمون رو بگیرن

میرسیم به پایگاه 115

وارد میشین

یه آقا میگه بفرمایین؟

ماجرا رو تعریف میکنیم میگهبرین  بالا

از پله ها میریم بالا در میزنم

درباز میشه

یه پرستار هیکلی(چاق) در روباز میکنه

جریانو میگم و ازش میخوام که حداقل فشارمون رو بگیره

جواب میده:آقا ما فشار نمی گیریم باید برین دکتر

خیلی واسم جالب بود خیلی

این آقای تنبل  این پرستار که با شلوارک در رو باز کرده بود

هنو اونقدر تربیت نداشت که جلو مراجعه کننده با لباس فرم ظاهر شه

حیف کلمه پرستاره که واسش استفاده میکنم

این آقا جزو همون بعضی ها بود

آبروی کل سیستم 115 رو با اون برخوردش برد

میایم سوار ماشین میشیم وحرکت

پایگاه بعدی هلال احمره میریم سمت کانکسشون

بخدا دم بچه های هلال گرم

واقعا زحمت کشن

وقتی ماجرا رو واسشون تعریف کردم

دعوتمون مردن داخل

فشارمون رو گرفتن

معاینه شدیم

واسمون اب خنک اوردن

فشار من رو 13 بود  دوستم رو 14 که میشه گفت از استرس بود

اما هنوز آروم نشده بودم

میرسیم به تهران پارس

میرم به پایگاه 115 داخل ترمینال تهران پارس

جریانو میگم

گفتم که فشارم رو 13 بوده

پرستار گفت:آقا ما الان باید چی کار کنیم؟

گفتم:اگه امکانش هست فشارمو بگیرین

گفت: آقا اینجا اگه قرار باشه ما فشار بگیریم روزی 1500 نفر میاد باید فشارشون رو بگیریم

برو دکتر   باید بری دکتر

گفتم:واقعا باید برم دکتر؟

یه فشار میخواین  بگیرینا

رفیقش گفت:بیا بشین فشارتو میگیرم

اون یکی پرستاره بی فکر گفت:حالا فشارت رو 18باشه یا رو 9 چی میشه

تو دلم گفتم:این وای به این مردم که به امیدتو یکی هستن

بی سواده تن پرور

گفت:اقا شما خودت باشی میگیری؟فشار میگیری؟

گفتم:تا زمانی کهتو پست های امدادی بودم همیشه این کارو کردم و می کنم

مثلا همکاریما

سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت

رفیقش که با مرام تر بود فشارمو گرفت

فشارم رو 9 بود

یه جورایی اروم شدم

تا اون یکی پرستاره فهمید فشارم رو 9 هس گفت:

وای یه اتفاقی از داخل واست افتاده

خیلی بد شد فشارت رو 9 اومده

تو چشاش نگا کردمو با خنده ای مملو از تمسخر ساکتش کردم

یارو فک میکرد عقله کله

چرا بعضی از پرستارا  یا نیروهای امدادی اینطورین؟

چرا بیمارشون رو درک نمیکنن؟

شدت ضربه به قدری بالا بود که هنو کبودی کمربند ایمنی رو بدنمه

احساس سبکی می کنم

خدایا ممنونم که یه فرصت دیگه بهم دادی

خیلی سبکم

حس میکنم بخشیده شدمو پاکه پاکم

الانم هنو گیج میزنم

تعادلم خوب نیس

فردا میرم دکتر

--------------------

پ ن : رفتاره اون دو تا پرستار خیلی واسم عجیب بود

واقعا ناراحت کننده بود کاش واسه یه لحظه خودشون رو میذاشتن جا من

پ ن1:گردنم هنو درد میکنه

پ ن2:اگه قلت املاعی دارم شرمنده گیج میزنم


نظرات 32 + ارسال نظر
غزل دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

وای خداااااااااااای من.............

lili دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:50 ب.ظ

ای وای!
خدا رحم کرده واقعا!
منم الان گیجم!!!!

وااای!!!!

بله رحم فرمودن

سجاد دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ب.ظ http://salimisajjad.blogfa.com

انشاالله همیشه سالم باشی و به بقیه خدمت کنی که دعاشون پشت و پناهت باشه.

ممنونم
همچنین

ف ن ز دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام منتظربودم این اتفاق ترسناک بانوشته های خودتون ببینم جدای ازشوخی تصورکردنش هم سخته خدابهتون رحم کرده

حمید سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام داش آبتین،خوبی الان عزیز؟خداروشکر که چیزیت نشد...خدایا شکرت! ایشالله همیشه سلامت باشی داداش جان بلا هم دور باشه ایشالله.
نوکرم

سلام حمید مهربان
مرسی عزیزم
تو خوب و سلامت باشی

حمید غفارپور سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:54 ق.ظ

سلام خدا رو شکر که سالمی هزار بار گفتم مواظب خودت باش به شما نیازداریم

حمید جان
نصیحت با دعوا و کتک کاری نتیجه معکوس میده ها

tahere maskani سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:31 ق.ظ

khoshhalam ke salemid vali motmaenam ina padashe on hame khedmate khalesane be mardome, bi shak doaye kheyri badraghatoon bode,labetoon khandon bashe hamishe

سلام
ممنونم
همچنین

خبرنگار سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ق.ظ

خدا رو شکر
انشا الله همیشه سلامت باشید

سپاس
همچنین

علیرضا سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:52 ب.ظ

خداروشکر که سالمی!
یه سوال...... تو که دیدی داره تند میره چرا بش هیچی نگفتی مرد حسابی؟؟؟!!!!!!!

سلام علیرضا جان
کاملا حق با تویه
من اشتباه کردم

zizi سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ب.ظ http://ma2ta200.blogfa.com/

وااااااااااااااا چه بی ادب
ناراحت نباشیا این دکتر پرستارا همشون بداخلاق و مغرورن
وااااالاا
سلام
خوبی؟
بازم خداروشکر اتفاق بدتری نیفتادا
ولی درکل من اینجوری مردنو بیشتر دوست دارم تا اینکه با مریضی بمیرم البته دور از جون شما و دوستان خودمو گفتماا
هه فک کنم این روزا از خستگی و گشنگی بمیرم خیلی جالبه تقریبا یه روز و نصفیه هیچی بجز شیر شکلات نخوردم ولی اصلا گشنم نیست در عوض گیج خوافم
مگه فشار خون 13 بده؟
ینی زیاد؟
7 چی ؟
ی بار بیشتر نگرفتم که اونم 7 بود
ولی خب خیلی دقیق که نیستن این فشارسنجا

سلام
مرسی
فعلا که خوبیم
فشارم تاحالا 13 نبود
7 عالیه بابا
برو دکتر حتما

داش ناشناس:( چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ق.ظ

نظر من کووووووووووووووووووو؟
اینجا هم سانسور ؟!

اول سلام
دوم:کدوم نظر ها؟

فرنوش چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ب.ظ http://gozareayam.blogsky.com


« فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین »

هما چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:26 ب.ظ

خدا رحم کرده بهتون!
متاسفانه من از هر کی که شنیدم از اورژانس می نالیدند. امسال یه خودم هم به این نتیجه رسیدم.
یکی از بستگانم به علت سن بالا و فشار و قند خون حلشون بد شد ، من بالا سرشون بودم و خودم اینو دیدم ،زنگ زدیم به اورژانس خصوصی که سریع بیاد و مریضمون رو ببره مسقیم پیش دکتر خودش.
آقا بعد از نیم ساعت رسیدن. اومدن رگ بگیره گفتن خانوم الکل داری ؟؟ ما: گشتیم الکل دادیم آقا ، حالا حال مریضمون هم بدتر می شد ، فک کنم یه 20 -25 دقیقه ای طول کشید تا مریض رو آماده ی انتقال کنن ، موقع رفتن اقاهه اومده میگه خانوم ببخشید اگه قرص زیر زبونی دارید بدید ما شاید حالشون بد شه وسط راه
اخر سر مریض رو بردن و نتونست رگ بگیره !!!!!
من فقط دعا می کردم مریضمون از دست اینا نمیره
وقتی تو تهران این باشه دیگه....

سلام
حق دارین
ازین اتفاقا زیاد می اوفته

فقط من! جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:32 ق.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

وقتی با شما اینطور برخورد میکنن ببینین با مردمی که با امداد و حادثه و ... آشنایی ندارن چطوری برخورد میکنن
خدارو شکر به خیر گذشت...
صدقه که فراموش نشده؟

سلام
چی بگم والااااا
نه

پرنده گولو جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:08 ق.ظ

ای وای آبتین
من اینو الان خوندم
ای وای
خدا رو شکر که سالمی
وای خدا رو شکر

سلام
ممنونم پرنده

محمد شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ق.ظ http://nanga.blogfa.com

اولحمدوالله که سالمی آخه چرا حواستبه خودت نیس اگه تو چیزیت بشه ما چیکا کنیم.آخرش هم نیومدی شیییراز.بازم خدا رو شکر


شیرازم میام
سپاس

دکتر حراف دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ http://harraf.blogsky.com

پناه برخدا
خداروهزار مرتبه شکر که سالمید
صدقه ای بدید حتما

سلام
ممنونم
بروی چشم

نجم الراقب جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ب.ظ http://ayobeeshgh.blogfa.com

سلام
یاد و نام ققنوس آتش نشان شهید امید عباسی گرامی باد.
با مطلب "پ م ج ج" میزبان شما هستیم.

سپاس

اویوا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:00 ب.ظ http://http://dardedelhaynagofte.blogfa.com/

سلام آقای آتش نشان
خوبی ؟ نوشته هات و طرز نوشتنت زیبا یبود

سلام
واقعاااااا؟
مرسی
خیلی مرسی

سهیلا یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ب.ظ http://nanehadi.blogfa.com

چقدر خدا رحم کرد . شکر

سلام
بیشتر

توزندجانی یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ

خدارو هزار مرتبه شکر که سالمی یه صدقه بنداز داداش سجاد

سلام
باشه
انداختم

نگارنده یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:01 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

چقدر خوب که کمربندت رو بستی ..چقدر خوب که سوار سمند شدی ..چقدر خوب که سالمی ..چقدر خوب که قدر خودت رو می دونی و مواظب خودت هستی ... زنده باشی

سلام
ممنونم
همچنین

رویا پنج‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:14 ب.ظ

salam.
khobin?
ye soal?
shoma kodom istgah hastid?
man atashneshan davtalabam.
albate1sale pish madrake atashneshan davtalabimo gereftam
ama hanooz 1sale onja miram

سلام
سپاس
ایستگاه مرکزی
موفق هستین

مونا مقدم شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:55 ق.ظ http://paydariekomeyl.blogfa.com

چجوری میشه آتش نشان شد؟ یعنی خانم میگیرن یا فقط برا امور اداری؟
من خیلی کارشو دوست دارم

سلام
شما به واحد اموزش سازمان اتشنشانی مراجعه کنید و تو اولین فرصت ممکن بشین اتش نشان داوطلب
موفق هستین

sepideh چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام. من اینو تازه خوندم. خدا رو شکر بخیر گذشت. امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشین

homa چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ب.ظ http://myyydayyy.blogfa.com

اگه فشار رو درست گرفته باشند نرمالش 12 هست و فشار زیر 8 یعنی شوک!
حالا فشارتون از 12 اومده 9 و شاید ترس اون پرستارم به این خاطر باشه.
درضمن مهمتر از فشار حال عمومیتون بوده که انقدر خوب بودید که اومدید تا اونجا
خونریزی داخلی اگر می داشتید خیلی وقت ها معمولا توی افراد جوان بخصوص با وجود از دست دادن خون زیاد فشار خیلی افت نمی کنه.و لعائم دیگه مثل معاینه ی شکم و ....راهنماست
به هر حال شما مورد اورژانسی نداشتید و اقدام بعدی این بوده که به پزشک و جایی که مجهزه ارجاع بشید

یاسمین دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:33 ب.ظ

خدا رو شکر که حادثه به خیر گذشت و متاسفم براى امثال اون پرستارها ، کاشکى حداقل چند قسمتى از سریال پرستاران رو که ساخت کشور ( کافرها) استرالیا است رو نگاه میکردند تامیفهمیدند متعهد بودن به شغلت یعنى چى

مهسا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:34 ب.ظ

متاسفم براتون یاسمین خانوم که اینقد راحت در مورد ادما قضاوت میکنید
فقط ملت بلدن بگن پرستار پرستار
بنظرمن پاکتر از قشر پرستاری تو دنیا نیست
افتاد الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مهسا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ

اخ یاسمین خانوم هروقت این کامنتتونو میخونم اعصابم خورد میشه
در جوابتون باید بگم هر شغلی ادم خوب وبد داره متاسفانه مردم ایران فقط زوم کردن رو پرستاران
شما هر وقت تونستی یه شب شیفت بدی اونوقتبیا در مورد پرستارا نظربده
در آمریکا پرستار جای پزشک مینشیند ولی در ایران پرستار جایی برای نشستن ندارد!!1افسوس میخورم برای خودمون

یاسمین پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:04 ق.ظ

سلام اقاى ابتین
بعد از مدتها اومدم اینجا و کامنت خودم رو دیدم
ظاهرا خانم مهسا یا پست شما رو درست نخوندند و یا کامنت من رو
هم شما در نوشتتون اشاره کردین بعضى از پرستارها و هم من در کامنتم از کلمه امثال اون پرستارها استفاده کردم
خانم مهساى عزیز ،من پرستار نیستم ولى به واسطه شغل پدر خدابیامرزم که پزشک متعهدى بودند با سختیها و مسئولیتهاى این حرفه به خوبى اشنا هستم
در هر صورت متاسفم که این حقیقت تلخ شما را اینقدر عصبانى کرده .

[ بدون نام ] جمعه 18 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:19 ب.ظ http://yekroyabanoo.blogfa.com/

خداروشکر که خوبید. خوب و بد همه جا هست. ان شالله که کفه ترازو به سمت خوب ها باشه

ممنونم
همچنین

n.amn شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 10:15 ق.ظ

خوبه که سالم هستی اما خدا رحم کرده کاش به راننده اخطار میدادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد