با سلام
بعد از ظهر یه روز پائیزی تو خیابون بودم که یه جوون با موهایی ژولیده و یه کارتن در زیر بغل
جلومو گرفت
آقا به من کمک می کنین؟
ایستادم نگاهش کردم :
گفتم: کمک ؟
جواب داد؟ بله کمک
بخدا از دیروز تا الان هیچی نخوردم
رفتم جلو و تو چشاش نگاه کردم
گفتم: از دیروز هیچی نخوردی؟
مگه میشه
در حالی که دستشو تو جیبش کردو یه مُش دونه افتاب گردون رو آورد جلو چشام با صدایی لرزان گفت:
خوردم ، از دیروز تا الان فقط دونه افتاب گردون خوردم
منم یه اسکناس 2000 تومنی گذاشتم کف دستش
وایستاد و یه جوری نگام کرد
انتظار 2000 تومن و نداشت
سرشو کج کردو گفت : خدا خیرت بده ، دستت درد نکنه
--------------------------
خدا برکت حاجی
به مسجد می رم
موتور یکی از بچه ها دستم میرم موتور و تو پارکینگ مسجد می ذارم
بعد از نماز موتور و برمی دارم
می رسم به دکه نگهبانی پارکینگ
مردی لاغر بر روی صندلی نشسته
غم رو از تو چشماش میشه خوند
بنده خدا
رحمم اومد
میرم جلو تا حق پارکینگ و بهش بدم
دَس تو جیبم می کنم و یه هزاری بهش میدم
1 نگاهم میکنه و میگه:
آقا این خیلی زیاده میشه 150 تومن
منم سرم و می ندازم پایین و میگم خدا برکت حاجی
--------------------------------------
منو خیلی میزد
تو مسیر دفتر(کانون تبلیغات) پشت چراغ قرمز می مونم
پسرک دستمال فروشی رو می بینم که داره التماس می کنه که دستمالاشو راننده های دیگه بخرن ، به من میرسه
آقا دستمال می خرین
یه نگاه بهش میندازم و می گم
تو ماشین دستمال دارم هنو تموم نشده
آقا بخرین دیگه
چراغ سبز میشه و من حرکت
پسرک روی جدول مینشینه و منتظر قرمز شدن چراغ می مونه
از تو آینه نگاهش می کنم
1 گوشه ترمز می زنم و صداش می زنم:
بیا اینجا ببینم
از جاش بلند میشه و میاد جلو
3 تا دستمال بده
میخنده و 3 تا میذاره تو ماشین
راستی پسر درس می خونی
نه اقا من فقط تا 5 ابتدایی خوندم
واسه چی ادامه ندادی؟
بابام تو خونه افتاده
مامانم هم تو خونه مردم کار میکنه
خرجی نداریم من برم مدرسه
تا پنجم کدوم مدرسه درس خوندی؟
مدرسه ناصری(همون مدرسه ای که باباییم 1 زمانی ناظم بود)
ازش می پرسم فلانی رو میشناسی(منظور پدرم)
یه مدتی اونجا ناظم بوده
بله آقا خیلی بد اخلاق بوده
منو خیلی میزد
اینو که گفت جا خردم
بابای من این پسرو میزد چه دروغی زده بود تو فاز مظلوم گرایی
بابای من که اینقد با بچه ها رفیقه و با اونا عکس می گرفته و تا حالا
یه بار هم منو نوازش کرده
این آقا پسر می گفت:
منو خیلی می زد
جواب دادم: عجب پس شما رو خیلی میزد
رو به من کردو گفت: مگه می شناسینشون
جواب دادم:
آره - خیلی مهربونه خیلی
منو که تاحالا نزده
پول دستمالاشو دادم و رفتم دفتر
بعد وسه باباییم ماجرا رو تعریف کردم و خندیدیم
حالا واقعا بابا میزدش یا الکی میگفت ؟؟؟
کار سخت و دشواری دارین ، آرزو میکنم که همیشه تو کاراتون موفق باشین و خدا همواره باهاتون باشه ....
سلام
کتک کجا بود
دروغ می گفت
سلام
چه جالب بود...
خوب چیکار کنه دیگه بچه!! لابد بابش زیاد کتکش میزده..
اسم هرکی و هم جلوش بیاری یاد کتک میوفته
سلام
شاید
سلام. این بچه هائی که می یان تو خیابونا دست فروشی یا شیشه ماشین پاک کنی یا گدائی . اینقدر که ناله و گریه و مظلوم نمائی کردن که همه چی رو تو همون مایه ها فرض می کنن
سلام
ممنونم
چه خوب بودن... خاطرات رو میگم. دلم واسه اونایی که جدی جدی تو نون شبشون هم موندن کباب میشه. چقدر زیاد شدن.....
بله زیادن و ما غافل از انان
میخواسته 3تادستمال دیگه هم ازش بخرید
خدا به شما هم برکت بده ایشا...
جالب بود. پس این پسره خالی بسته بود آره؟
بله
شدید خالی بسته بود
سلام
جالبن
سوالایی که پرسیدین جالبن
حاضر جوابی اون افراد هم جالبه
ولی من بازم نمی تونم حرف راستشونو از دروغ تشخیص بدم
البته این مورد که پدرتون اونو می زده ( یعنی نمی زده) یه اتفاق نادره
اما بقیه حرفاش رو چه جوری می شه فهمید راسته یا دروغ
من وقتی به این جور افراد برمی خورم اگهکمکشون نکنم یه جور عذاب وجدان می گیرم وقتی هم کمک می کنم احساس می کنم بهشون یاد دادم که با لگد مال کردن عزت نفسشون نون بخورن