خاطرات یک آتش نشان
یادش بخیر
تو یک ظهر زمستونی
با دوستم تو مسیر برگشت به خونه بودیم
سرم تو لاک خودم بود که یک هو در یه خونه باز میشه و
یه خانم هراسان فریاد میکشید:
وای آتیش کمک کنین زندگیم سوخت
یادمه که بادوستم شروع کردیم مشت مشت خاک رو برداشتن و می رفتیم رو آتیش میریختیم تا خاموش بشه
هنو آتیش گسترش پیدا نکرده بود
خلاصه یادم نیس چند مشت خاک رو اون آتیش ریختیم که خاموش شد
بنده خدا خانومه در حال پر کردن منبع نفت بخاریشون بوده که بله
نفت میریزه رو فرش خونه و شعله ور میشه
لحظه به لحظشو یادمه
هر موقع که از جلو اون خونه رد میشم
یاد این خاطره می افتم .
یادش بخیر
اگه اشتباه نکنم کلاس سوم چهارم بودم
بله دیگه آبتین آتش نشان بدنیا اومده .
آبتین در کودکی
از همون کودکی هم خشن رفتار می کردینا !!!!!! Icon_smile_big
با تبر ؟!؟!؟!
2 در صد سوختگی
98 در صد کوفتگی ...
هویجوری گفتما ...
جدی نگیرید ؛ خاطره را در لینکی که در تاپیک بالا زده شده بخونید متوجه می شید جریان چی بوده ...
من خشنم؟
سلام .اقا ابتین من این همه اتیش روشن کردم ،خاموش کردم و خیلی از این کار ها هم با خود تو بوده اما هیچ گاه فکر نمیکردم می خوام یک روز اتش نشان بشم که تو بخوای اتش نشان بدنیا بیای
مارو فیلم کردی.
آفرین آبتین کوچولو
حالا از کجا آبتین کوچولو می دونسته که باید روی آتیش خاک ریخت!؟!
واسه خودمم جالبه
گفتم که آتش نشان بدنیا اومدم
هرچیزی باید تو ذات آدم باشه!واسه شما هم این شکلی بوده
سلام به آبتین عزیز آتش نشان !
مفتخرم اولین نفری باشم که روز آتش نشان رو به شما و همه دوستان آتش نشانت تبریک بگویم. با ارزوی موفقیت و بهروزی بیش از پیش.
خیلی این رشته های ماجراجویانه مثل رشته ی تو رو دوس دارم
به نظرم خبرنگاری هم رشته ی جالبی باید باشه
همین
سلام ابتین جان لینک شدی اگه دوست داشتی لینکم کن
سلام وقت شما بخیر ، سال نو را به شما تبریک میگم .
موفق باشید
سلام
ممنونم
سال نو شما هم مبارکا
سلام آتش نشان .
خسته نباشی.
سلام
حال شما؟خوبین؟
ممنونم
از کوهستان چه خبر؟
ابتین تو خیلییییییییییییی اتش نشانه خوبی هستی
برا منم و دخترای اتش نشان دعا کن