سلام
احوال شما ؟
چه خبرا؟
خب خدارو شکر
خدمتتون عرض کنم که دیروز همین موقع بود آره
تو ستاد فرماندهی نشسته بودم
125 زنگ میخورد و جناب رضایی اپراتور ستاد فرماندهی گوشی رو
هی بر میداشت و چیزی نمی گفت و خلاصه باز میذاشت سرجاش
10 دقیقه ای که اونجا بودما این زنگ خوردن تبدیل به یه سیکل شده بود
کنجکاو شدم
رفتم جلو گفتم اقای رضایی کیه؟ مزاحمه؟
با یه کمی اعصاب خورد رو به من کردن و گفتند:
آبتین یه پسر بچست مزاحمه
بی ادبه
تربیت نداره
جواب دادم این سری زنگ زد گوشی رو بدین به من
هنو حرفم تموم نشده بود که 125 زنگ خورد
جناب رضایی گوشی ر برداشتن
گوشام رو تیز کردم
یه صدای پسربچه رو میشنیدم رضایی رو به من کرد و گفت:
آقا آبتین خدمت شما
گوشی رو میگیرم و میگم:
سلام پسرم خوبی
(خیلی بی ادب بود خیلی) بد دهنی کرد منم خونسرد جواب دادم
یه پسر خوب مثل شما که ازین حرفا نمیزنه عزیزم
زدم تو فاز اطلاعات گیری
در ادامه صحبت هام گفتم:
عزیزم کلاس چندمی
کلاس سوم
من:آفرین چه پسر خوبی
معدلت چنده
پسر جواب میده 20
تو دلم گفتم نه به اون حرفایی که زدی نه به این معدل بیستت
بهش گفتم : آفرین افرین چه پسر خوبی چه اقایی
تو کوچه ما یه پِسَری هست خیلی بی ادبه
کلاس سومه اینقدر که بی ادبه ها کسی باهاش دوستی نمی کنه
همیشه تنهای تنهاست
بهش گفتم:
یه خانم معلم و من میشناسم به من میگه:
یه اقا پسر خوبی شاگردمه کلاس سومه معدلش 20
اسمشم محمد رضویه
تا گفتم محمد رضوی
صداش رو بلند کرد و گفت : اسم من ابوالفضل یعقوبیه
تو ذلم گفتم: خب تا اینجا که اسم و فامیلیت رو فهمیدم
در ادامه گفتم: اقا ابوالفضل این معلمه گفته که این شاگرد با ادبش تو خیابون کمال الملک زندگی میکنه و اسم مدرسش هم قاسم سالاریه
اقا ابوالفضل بی ادب ما حرفم رو قطع کرد و گفت:
خونه ما سه راه کشتارگاهه تازه مدرسه امیر معذی هم میرم
لبخندی زدم و به آهسته گفتم:
آمارت غلط شد نی نی شوشولو
در ادامه بهش گفتم: اقا ابوالفضل دیگه اینجا زنگ نزنی ها
باشه پسرم؟
به جای اینکه بگه باشه
باز بد دهنی کرد و گوشی رو گذاشتم
کمتر از چند ثانیه دوباره 125 زنگ می خوره
آقا ابوالفضل خودمونه همون مزاحم بی ادب و بی تربیت
بهش میگم سلام عمو خوبی
ای بابا چقدر این پسره بی ادبه
نمی دونم باباش چی بهش یاد داده بود
مثل یه سی دی که خش داره و هی ریپید میزنه
هی حرف رکیک و . . . .
منم آمپرم زد بالا و تغییر فاز دادم و گفتم:
هی کوچولو الان میاد دَمِ دکله تلفن سه راه کشتارگاه
از یقه لباست میگیرم و میزنم پَس کَلَّت
وقتی که پوست کلت رو کندم اونوقت حالیت میشه که نباید مزاحم 125 بشی
پسرک با صدایی لرزان جواب داد:
خونه ما 3راه کشتارگاه نیس تازه اسم من هم حسن شهیدیِ و
تازه خونمون هم شهرکه
جواب دادم:
من الان میام 3راه کشتارگاه صبر کن. . . .
خلاصه گوشی رو گذاشت
رضایی رو به من کرد و لبخندی زد
از ستاد فرماندهی رفتم بیرون بعد از 10 دقیقه ای دوباره اومدم ستاد فرماندهی تا ببینم
هنو اقا ابوالفضل مزاحم میشه یا نه
طفلک ترسیده بود پا به فرار گذاشته بود
پ ن : آقای رضایی ما / جزء روشن دلان جامعه هستند عصای سفید
من جات بودم باهاش قرار فوتبال میذاشتم تو ستاد فرماندهی
تو رو جون مادرت تو که اینقدر واردی تو شیفتای من هم بیام این مزاحمای بی۰۰۰۰ رو دستگیر کن
خیلی صبورید بخدا.
خدا خیرتون بده.
سلام
خدا خیرتون بده
خیلی بدم میاد از این جور مزاحمت ها واسه 125
این که کوچولو بوده،بزرگاشون هم همینطور هستند!!!
نمی دونم رو چه حساب این کارو می کنند
چه باحال حالشو گرفتی
حال کردم
اون پستی که حلقه تو انگشت پسر گیر کرده بود خیلی وحشتناک بود
چه جوری با این چیزا کنار میاین؟؟
سلام آبتین عزیز
خوبی شما؟
وااااای چه کردی با این بچه؟! اما کار خوبی کردی که فکر نکنه خیلی زرنگه... شوخی اونم با ۱۲۵؟؟؟
راستی یک سالگی وبلاگتون مبارک.
ورودتون رو به بلاگ اسکای کاملا به یاد میارم دوست عزیز.
سلامت و در پناه خداوند باشید.
چه جالبه رشتت .. خیلی خوشم اومد ...
... ولی واقعا خدا صبر بده بهتوناااا .. تو تلوزیون میدیدم میگفت تو عید چقدر مزاحم تلفی داشته ۱۲۵ .. نمیدونم مردم چرا اینقدر فرهنگشون پایینه !! 
آقای آتش نشان دوست داشتی به منم سر بزن ! کی میدونه شاید یه موقع اونجا هم آتیش بگیره یهو نیاز شه اونجا باشی
سلام!
خوب دست به سرش کردید...