چوپانی که دروغگو نبود فرشته نجات جوان شد

سلام

حدود ساعت 9:15 امروز با دوست عزیزم جناب زهدی گرم صحبت کردن بودیم که زنگ نجات بصدا در اومد

سریع سوار ماشین شدیم و حرکت

 

ستاد فرماندهی حادثه رو به شرح زیر  اعلام کرد:

همکاران عزیز سریعاً اعلام بشین به سمت مزار شیخ ابوالحسن(منطقه کوهستانی) 

ابتدای کار به علت کوهستانی بودن منطقه  فکر کردم که حتماً یک نفر بین زمین و آسمون گیر کرده

اخه تاحالا ازین اتفاق ها افتاده

که ستاد فرماندهی اعلام کرد مورد غرق شدگی داخل استخر آب

محل حادثه سریع اومد تو ذهنم

اخه تاحالا کنار اون استخر آب رفته بودم

از اب استخر واسه آبیاری باغات تو فصل های خشک سال استفاده می کنن

خلاصه خودمونو به محل رسوندیم.

1 جفت دستکش معاینه دستم کردم

سریع از ماشین پیاده شدیم.

دورو بر استخر هیچکس نبود

یک چوپان و سمت چپم می بینم

میرم لب استخر 

چوپان و صدا می زنم   حاجی بیا اینجا

سوال کردم: اینجا کسی غرف شده    

آخه خیلی خلوت بود   مرغ پر نمی زند

اولین باری بود میرفتم ماموریت و صحنه حادثه اینقدر خلوت بود

چوپان به صدا در اومد

بهتره بگم ناجی شماره 1 

ماجرا رو واسم خوب شرح داد

می گفت:

من اون بالا بودم که یکهو دیدم یکیشون تو آبِ

اون یکی هم خودشو انداخت تو آب

بعد دیدم به سر و صدا در اومدن  منو صدا می زنن

منم خودمو سریع رسوندم به لبه استخر و با یک شاخه درخت یکیشونو کشیدم بیرون

در همین حال بود که اون یکی زیر آب بود

بعد ازش خواستم آخرین نقطه ای که بنده خدا رو  ، رو آب دیده بوده رو نشونم بده

در همین حین تیم غواصی سازمان هم به ما ملحق شده بودند.

لوازم و ما از قبل واسشون اماده کرده بودیم

قایق و رو آب انداختیم و جستجو رو شد

همکران دیگه هم با چنگک  از یک طرفِ دیگه شروع به تجسس کردند

کف استخر پر آشغال و شاخه های درخت بود

بعد از 2 ساعت جستجو پیکر بی جان جوان از آب خارج شد.

دوستش رفت بالا سرش گریه می کرد بلند بلند فریاد می زد

دکتر پزشک قانونی معاینش کرد و بعد جنازه تحویل خودرو بهشت فضل شد .

---------------

اگه نفر دوم بجای پریدن تو اب یک شاخه بلند پیدا میکرد و خیلی راحت میتونست جون دوستشو نجات بده

یعنی دقیقاً همون کاری که چوپان پیر واسه نجات دادن جون خودش کرده بود .

اگه بجای عجله یک کم فکر می کرد شاید الان کنار هم مشغول خندیدن بودند.

تصویر چوپانی که نفَرِ اولو نجات داده بود یا بهتره بگم ناجی 

تیم در حال تجسس

نمای کلی از استخر

مسیر حرکتمون به سمت محل حادثه(خط قرمز) محل حادثه با رنگ سبز مشخص کردم

نمایی نزدیکتر از محل حادثه

در مسیر برگشت

نظرات 5 + ارسال نظر
گل پسر یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://weblogs.blogsky.com

سلام
ایول
کاملا منو جذب کرد
نویسندگی به همراه عکس خیلی جالبه
تبریک می گم
هم برای ما تجربس هم برای دیگران

سلام گل پسر
ممنونم
شاد و سربلند باشی دوست من
خوشحالم از اینکه می تونم یک سری تجربیات و انتقال بدم

م یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ

خیلی باهالی
الکا

سلام
معمولاٌ باهالا به بقیه میگن باهالی
باهال خوش بگذره
--------------------------
ایام به کام

ز-جمالی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ

۱ دست مریزاد به آقای چوپان که از اون جوون عاقلانه تر رفتار کرده.
همیشه باید یادمون باشه که قبل از هر کاری فکر کنیم.
۱ دست خوب از چوپان عزیزمون.
۱ خسته نباشید هم به شما.
خدا قوت.
و ۱ خدابیامرزی هم به جوون فوت شده.خدا به خانوادش صبر بده.

بله
بازم مگه آقای چوپان
ممنونم

بهنوش دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ق.ظ http://www.saeqeh.blogfa.com

خدا بیامرزدش.گاهی وقتا ما آدما همه اش میخواییم یه کاری بکنیم و کیفیت و نتیجه اش رو درنظرنمی گیریم.
خسته نباشی دوست من

موافقم

کهکشان شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام مجدد
خدا قوتی می گم به تمام زحمت کشان آتشنشانی و مخصوصا شخص شما که با جون و دل و با فدا کردن آسایش خودتون به دیگران خدمات می رسونین!
تمام خاطرات عملیاتی ثبت شده رو خوندم. ماجراهایی گاه پر استرس و توانکاه. و گاه خنده دار و بامزه! در تمامشون شخصیت شوخ طبع ، گشاده رو ، مهربان ، نکته سنج، هوشیار و مسئولیت پذیر شما نمایان بود.

وبلاگ مفیدی دارین. به شخصه اطلاعاتم افزوده شد. خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم

اجرتون با پروردگار
زنده وسلامت و عاقبت به خیر باشین

سلام
ممنونم
لطف دارین شما
واقعا همه روخوندین؟
ینی اگه کتابم چاپشههیچ جذابییتی واسه شما نداره
شاد هستین وسربلند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد