مامانیش به پامون افتاده بود تا بچشو نجات بدیم


سلام

مثل همیشه ساعت 7:15 دقیقه وارد ایستگاه میشم و شروع به چک کردن تجهیزات میکنم

ساعت 8 چک کردن و تست لوازم تموم میشه میرم تو سالن میشیتم

بچه ها دارن صبحانه رو آماده می کنن

در همین حین اپراتور اعلام میکنه که بچه گربه ای داخل ناودان منزلی محبوس شده

آدرس و میگیریم و حرکت

بچه ها میگن پس ما منتظرتون میمونیم تا برگردین صبحانه رو با هم بخوریم

به محل اعزام میشیم

یکی از همسایه ها که از همه دلسوزتره دم در ایستاده

از ماشین پیاده میشیم

میرم جلو

سلام علیک میکنم و ما رو به محل (ناودانی که بچه گربه توش سقوط کرده) راهنمایی می کنه

همسایه شرح واقعه رو اینچنین بازگو میکنه:

آقا این بچه گربه از دیروز بعد از ظهر تو ناودون گیر افتاده و کلی سرو صدا راه انداخته

یک نگاه تو صورتش کردم و بهش گفتم:

این بچه گربه از دیروز تو ناودون گیر افتاده و او همه سروصدا کرده اونوقت شما الان با ما تماس گرفتین

بنده خدا گفت گربه تو ناودون همسایه سقوط کرده ، من به همسایمون دیروز گفتم که با شما تماس بگیرن ولی خب . . . .

کلامشو قطع کردم و گفتم :

چه همسایه سنگدلی دارین

بگذرین خودمو به بالای پشت بام میرسونم

مامان گربه ی حادثه ما اومدبود دورمون و میوووووووووو میوووووو میکرد



غم و تو چشاش میدیدم رحمم اومد

تو ناودون نور انداختم اما  خبری از حرکت و میوووو میوووووووو نبود

به همسایه گفتم اینجا که چیزی نیست

جواب داد: تا همین 1 ساعت پیش صدای میوووو میوووووووش می اومدا

از رو پشت بوم اومدیم تو محوطه به امید اینکه انتهای ناودون  تو محوطه باشه

اما اینطور نبود ناودان مستقیم وارد زمین شده بود و از اونجا هم به شبکه فاضلاب متصل می شد

اما به یک چیز امیدوار بودیم

کف حیاط خلوت یک کف شور بود

یکی از بچه ها گفت که ناودان از داخل زمین به کفشور متصل میشه و بعد به شبکه فاضلاب متصل میشه

و چون ناودون به کفشور متصل میشه

محل اتصال ناودون با کفشور کوچیک میشه و بچه گربه نمیتونه از اونجا عبور کنه

صاحب منزل اومد و موضوع رو با ایشون  در جریان گذاشتیم

و ازشون خواستیم که به ما اجازه بده که کف حیاطشون رو بشکافیم

در همین  حین مامان بچه گربه شروع میکنه بلند بلند میووووووو میووووووو کردن

میریم به سمت ماشین و لوازم مورد نیاز جهت شکافتن کف حیاط رو بیاریم

ابتدا پایین ترین نقطه ناودان رو یک برش میدیم به امید اینکه بچه گربه در قسمت زانو گیر کرده باشه که متاسفانه اینطور نبود(تو تصویر زیر میبینین)



شروع به کندن سرامیک ها میکنیم

باید 2 متر از سرامیک ها رو میشکافتیم که به لوله فاضلاب برسیم



اینم تصویر خودمه




تصمین گرفتیم که 1 مترو بشگافیم

1 متر روی لوله رو شکافتیم

به هر حال یا گربه ی ما در این 1 متری که شکافته بودیم باید می بود یا 1 متری که هنو زیر خاک مدفون بود .

خاکهای روی لوله فاضلاب رو برمیداریم

لوله فاضلاب از زیر خاک در میاد

با هندپیس یک برش روی لوله میدم و نور رو به سمت زانوی ناودان محلی که ناودان وارد زمین میشه میندازم و با یک آینه داخل لوله رو نگاه میکنم اما متاسفانه . . .

جهت نور رو عوض میکنم

دوباره آینه رو میندازم و

بله

انتهای لوله یک بچه گربه رو میبینم که خودشو جمع کرده و داره منو نگاه می کنه


(تصویر گربه کوچولو رو تو آینه میبینین تو کادر زرد رنگ)



(نمایی نزدیک تر از گربه کوچولو تو آینه)



از دیروز بعد از ظهر تا الان این زیر محبوس بوده و گرسنه شده بود .

صاحبخونه یک تیکه گوشت میاره و میندازم  تو لوله

بله گربه ما خیلی گرسنه بود

شرو کرد به خوردن

اینقدر گرم خوردن  بود که از ازادیش فراموش کرده بود ازادی کیلو چنده شکمو بچسب

 منم مزاحم خوردنش نشدم

صاحب خونه چند تیکه گوشت و کالباس اورد

منم اونارو (گوشت و کالباس) رو چیدم



آخه میدونستم که بچه گربه ما به خاطر گرسنگی هم که شده به سمت جلو حرکت میکنه و میاد که غذا بخوره

تکیه های گوشت و کالباس و چیدم تا گربه ما هم همنطور به سمت بیرون لوله فاضلاب حرکت کنه



قبل از ترک محل با صاحبخونه صحبت کردیم و گفتیم که وقتی که بچه گربه اومد بیرون دنبالش نکنین که دوباره از ترس میزنه میره تو لوله

اومدیم بیرون

باورتون نمیشه

مامانیش اومده بود دورمون می چرخید و میووووو میوووووووو می کرد

هی دورو میچرخید خودشو به پاهام میزد



خودشو لوس میکرد

خلاصه یک جورایی ازمون تشکر می کرد

ساعت 8/12 اعزام شدیم و تا ساعت 9:30 درگیر نجات بچه گربه بودیم

اومدیم ایستگاه و دیدیم بچه ها هنو صبحونه نخوردن

بهشون گفتم  ای بابا شما که دیدن ما دیر کردیم صبحونه می خوردین دیگه

فرمانده شیفتمون   عباس آقا زد رو شونم و گفت:

اقا آبتین ما بی وفا نیستیم

مرام داریم

مَرام اونم مَرام فَردینی

یک نگاه کردمشو گفتم ای وَل

نظرات 17 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام
خیلی حس زیبایی داشت . بابا ایول

پس دره رغز مال داراب هست . برا همین تو شیراز خودمون ندیدمش .

سلام
بله خیلی زیبا
ممنونم
--------
بله دره رغز تو دارابِ

دختر دریا دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ

راستی چه خوب که عکس می گیرید

حتی تو لحظات حساس هم عکس گرفتن فراموش نمیشه

عکس
بله من عاشق عکاسی هستم
اگه شرایط حادثه اجازه بده همیشه عکس میگیرم
موفق باشین

بهنوش دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ق.ظ http://www.saeqeh.blogfa.com

به این آدما میگن رفیق!مرام فردینی...خوشم اومد
دستتون درد نکنه که دل اون مادرگربه رو شاد کردین

فردینی در حد تیم ملی

شاهد دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.emdadgar.com

سلام
اندر این ماجرا چنان ماندم که چنان ....
کفمان را براندید .
خودمونیما صاحب خانه باید حال لوله را بچسبونه و کاشی دوباره بذاره و کلی مکافات دیگه ....
ولی ایرونی با این دل رحیمیش که این چیا حالیش نیست .
یادم به گرفتاری مردم غزه افتاد کاش می تونستیم برای گرفتاری اونا هم کاری کنیم .
چه ربطی داشت ؟!!! بماند ...

فقط همینو بگم صاحبخونه ok داده بود

مریم شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.thornbirds.blogsky.com

خوب اومد بیرون بالاخره یا نه؟ بعد یک سوال با گندی که زدین تو خونه مردم رفتین!! بعد طرف بارون بیاد خونه اش دریاچه میشه که !!!
تازه یک چیز دیگه ...میشد از اون بالا آب رو گرفت رو گربه!! D: هم لیز میشد میومد زودتر پایین هم عکس این وروجکو نجات یافته میدیدیم!! البته دچار نفرین گربه ایی هم ممکن بود بشید!! مادره حالتون میگرفت بعد!! شایدم زیگیل میزدید!! :))
یک سوال خانم آتش نشانم دارید؟(دیدم بعضی جاها آموزش میدن) بعد اینا کمکم میکنن یا نگاه میکنن بیشتر!!؟ مثلا سر قضیه ماره بود!!!

زهرا جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 ب.ظ http://sedayam-kon.mihanblog.com

چه شغل خوبی داری... پر از حس های لطیفه

ممنونم

ستاره سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ب.ظ

من تازه این جریانو خوندم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم ازتون تشکر میکنم به خاطر زحماتی که میکشید بخصوص در مورد کمک به حیوانات بیزبونی که خداوند به اونها حق زندگی و حیات داده شما به این بچه گربه فرصت دوباره زندگی و بازی و غذل خوردن و........دادین از خدا براتون آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم

بهار شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ق.ظ

عالی بود.دستتون درد نکنه.خسته نباشید.کارتون خیلی ارزشمند بود.

ستاره دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام نمیدونم چرا جواب منو ندادین؟ میشه خواهش کنم روی ایمیلم جواب بدین باهاتون حرف دارم منتظرم مرسی

نرگس دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://www.ghaensport.blogfa.com

خاطراتتون تا حدودی خوندم . این گربهه خیلی جالب بود . من فکر می کردم که فقط توو کشورهای دیگه حیوونا از این شانسها دارن که یکی واسشون اینقدر زحمت بکشه .
شاد باشید و پایا

raha دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ق.ظ

سلام ابتین بازم گربه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کامیشا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:00 ب.ظ http://kamiisha.blogsky.com

واقعا دستتون درد نکنه . کلی براتون دعا کردم. فکر میکردم در ایران آتش نشانی به حیوانات کمک نمیکنه . خودم طرفدارانجمن حمایت از حیوانات هستم و کوچکترین کاری از دستم بر بیاد واسه حیوانات میکنم اگه سری به سایتهای انجمن های حیوانات بزنید، میبینید مردم ما چه بلاهایی سر حیوانات میارن ! آدم دلسوز در این رابطه که احساس مسؤلیت کنه، کمه.
نمیدونم چرا فکر میکردم فقط در خارج از ایران آتش نشانی این کارها رو انجام میده!!ولی واقعا خوشحال شدم که دیدم اینجور زحمت کشیدید .از صمیم قلب ازتون ممنونم.دست اون صاحبخونه محترم هم درد نکنه .

خواهش می کنم
وظیفمونه

زهره جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:32 ب.ظ

عالی بود. آتش نشان end وجدان و تلاش است.

کرمانشاه جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:12 ق.ظ

دیشب زنگ زدم به همکاراتون در کرمانشاه. یه بچه گربه کوچیک تو ناودونی گیر کرده. گفتن به اداره آب زنگ بزنین. دوباره صبح با آتشنشانی تماس گرفتم شیفت صبح گفتن یه ساعت دیگه زنگ بزنیم میان. امیدوارم نجاتش بدن

رسولی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:21 ب.ظ

خوش به حال بچه گربه.تو خیابون سپه رودکی یه گربه رو پشت بوم یه ساختمون گیر افتاده.به هر جا که میشد زنگ زدیم ولی مسخرمون کردن.بیجاره نزدیک بیست روزه گرسنه مونده اونجا.وازون بالا صدا میکنه.ما با هزار مصیبت اتش نشانی و اوردیم ولی کاری نکردن و برگشتن نمیدونم چیکار باید بکنم .بیاین اونم نجات بدین به خاطر خدا

رسولی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 05:01 ب.ظ

خوش به حال بچه گربه.تو خیابون سپه رودکی یه گربه رو پشت بوم یه ساختمون گیر افتاده.به هر جا که میشد زنگ زدیم ولی مسخرمون کردن.بیجاره نزدیک بیست روزه گرسنه مونده اونجا.وازون بالا صدا میکنه.ما با هزار مصیبت اتش نشانی و اوردیم ولی کاری نکردن و برگشتن نمیدونم چیکار باید بکنم .بیاین اونم نجات بدین به خاطر خدا

رها سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 09:26 ق.ظ

لایک داری فراوون ایکاش همه مث شما بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد