اینم یه جور شیطنته دیگه



سلام

خدمتتون عرض کنم که حدود 3 ساعت پیش ستاد فرماندهی اعلام میکنه که پدری همراه دختر کوچکش اومدن سازمان و از گیر کردن یک مهره بزرگ تو انگشت عزیزش گلایه داره

به اتفاق دوستان میریم پایین

بله پدر به همراه فرزندش ایستادن

سلام میکنم و یک نگاه به دختر کوچولو می کنم می پرسم چی شده؟

دستشو بالا میاره و انگشتشو نشونم میده.

مهره بزرگی بود بله

به اتفاق دوستان لوازم و اماده کار می کنیم

یک صفحه فلزی بین انگشتش و مهره می ذاریم

عینک ایمنی رو میزنم و شرو به برش می کنیم

و حین برش واسه خنک کردن از آب استفاده می کنیم

خیلی ناراحت بود

میخواست گریه کنه اما روش نمی شد

هی ابروهاشو این ور و اون ور می کرد

هی اخم می کرد

یک نگا بهش کردمو گفتم

گفتم: این قضیه رو برو تو دفتر خاطراتت بنویس

من که مینویسم

خواستی برو تو نت بخونش

یک نگاه میکنه و میخنده

حین برش دادن خیلی دقت میکردم که خدایی نکرده آسیبی به انگشتش وارد نشه

و بعد از 20 دقیقه تلاش موفق شدیم  مهره  رو از دو قسمت برش بدیم و خنده رو رو لبای دختر کوچولو بنشونیم

مهره رو کف دستش گذاشتم و یک عکس گرفتم

بعد مهره رو بهش دادم و گفتم واسه یادگاری پیشت باشه خاطره جابیه ها

یک نگاه کردو گفت:

ممنونم  لازمش ندارم

بنده خدا حقم داشت

مهره رو برداشتم  دوباره ازش عکس گرفتم اینم عکسش








نظرات 4 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.zibaandishi.blogsky.com

وای چه بچه شیطونی بوده با مهره به این بزرگی چیکار داشته؟!!!!!!

راس میگینا
راستش ازش نپرسیدم

زینب سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ http://happy-girl.blogsky.com

جالب بود :)

چه جالب

راز چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ http://www.sahele-andishe.blogfa.com

با مزه بود اما شاید کار بدتر از این هم میشد

بله درست می فرمائین
ممنونم

مریم فخیمی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir/

زلزله!!حتمامیخواسته براخودش انگشتردرس کنه

نمی دونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد