همینطور که لپ تاپمو جمع می کردم جواب دادم منو ببخشین

سلام

امروز ساعت 8 صبح تو هلال احمر کلاس داشتم

قرار بود پشتیبانی در عملیات امداد و نجات  رو تدریس کنم ،

متاسفانه مطالبم تکمیل و مرتب نبود

با کمی تاخیر خودمو به جمعیت هلال احمر میرسونم

پشت در اطاق امداد می ایستم

متوجه میشم که مسئول آموزش داره شماره منو میگیره که چرا تاخیر کردم

گوشیم زنگ میخوره

جواب میدم

آقای سلیمانی میگن: کجایی آبتین

یواشکی تو اتاق سرک میکشم و میگم من اینجام

میرم داخل

سرفصل های آموزشی این دوره رو نگاه می کنم

چشم میخوره به مدیریت بحران

از اونجا که مطالبم در رابطه با پشتیبانی عملیات امداد کامل و سرفصلهاش مرتب نبود

موضوع تدریس به مدیریت بحران تغییر میدم

واحد خواهران طبقه اولِ

از پله ها پایین میرم و وارد واحد خواهران میشم

طبق معمول همه در حال سروصدا هستند

تا حالا نشده من وارد کلاس بشم صدایی نشنوم

بیخیال

وارد میشم

3-4 نفر از پنجره دارن بیرون رو نگاه می کنن

جلو بُرد هم نمی دونم چه خبره

همه یورش بدن اون جلو

تا منو می بینن مثل برق سر جاهاشون می نشینن

کنار بُرد می ایستم

صدای چند نفری رو میشنوم که سلام می کنن منم جوابشون رو میدم علیک سلام

رو به کلاس می ایستم و عرض سلام و خسته نباشیدی خدمت خانم های امدادگر عرض می کنم

و حضور و غیاب

اسامی تو دفتر خیلی بد خط نوشته شده

خیلی بدخط

لپ تاپمو روشن می کنم

ای بابا هر چی می گردم فایل پاورپوینت موضوع تدریس و پیدا نمی کنم

خانم های امدادگر هم انگار نه انگار که مربی تو کلاسشونه

ردیف جلو سمت چپم 3 نفر از خانم ها خیلی سرو صدا و صحبت می کنن

یک ریز حرف میزنن

نمی دونم از کجا میارن این همه حرف و کلمه رو

ولی خوشبحالشونا خانم ها همیشه واسه صحبت کردن یه موضوع داغ و جذاب دارن

راستی از صحبت کردن خسته نمیشن؟

بعد از 15 دقیقه جستجو فایل مورد نظرم رو پیدا می کنم

به کمک ویدئو پرژکشن مطالب رو ،رو برد منعکس می کنم

رو به یه نفر ازون سه نفر ردیف جلو که خیلی سروصدا می کردن می کنم و میگم:

خانم شما لطف کنین برین اخر کلاس بشینین

در جوابم میگن: واسه چی برم اخر کلاس بشینم

جواب دادم: لطف کنین یا برین بیرون یا برین آخر کلاس

میخوام بحران کلاس رو مدیریت می کنم / صدای خنده ای ملایم کلاس رو در بر می گیره

از جاشون بلند میشن و میرن آخر کلاس میشینن

 شرو به تدریس  می کنم

کلاس حدود 1ساعت 30 دقیقه طول میکشه

زمان به پایان میرسه

خانم ها در حال خروج از کلاس هستند

یکیشون میان جلو و میگن

ببخشین یه سوال دارم

بفرمائین خانم

همه خاطرات تو وبلاگتون رو خودتون مینویسین

جواب دادم: بله همه رو خودم ثبت می کنم

 خاطراتتون رو قشنگ مینویسین

منم ازشون تشکر می کنم

تقریباً کلاس خالی شده و منم لوازمم رو جمع کردم که

خانمی که ازشون خواسته بودم برن ته کلاس بشینن میان جلو می گن:

ببخشین

بفرمائین خانم

شما نباید با من اونطوری صحبت می کردین

جواب دادم :چطوری؟

شما تو جمع غرورم و خرد کردین

من از اینکه گفتین برم اخر کلاس ناراحت نیستم

از اینکه شما با صدای بلند تو جمع گفتین از کلاس برم بیرون

اگه اهسته میگفتین بهتر بود

منم تو همون مدت زمان کوتاه با خودم فکر کردم و خودم و جای ایشون گذاشتم

جواب دادم:

منو ببخشین




نظرات 11 + ارسال نظر
سعید هاشمی نژاد شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://persiancavers.blogfa.com/

سلام آبتین جان
نه تنها خواندن مطالب خوبت خالی از لطف نیست بلکه همه آموزنده است.
پاینده باشی

سلام سعید جون
آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شدی؟
ازین ورا
هد لامپتون خاموش شده ازینجا سر در اوردین آره؟
------------------------------------------
ممنونم
محبت دارین

مریم یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ق.ظ

جوهر یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ق.ظ http://myprinter.blogsky.com/

سلام علیکم! جای عذرخواهی نداشت. با اینکه بنده هم جزو همان جمعیت نسوان محسوب می شوم، اما از این عادت اصلا خوشم نمیاد...

کاراموز جدید یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://www,091571272.blogfa.com

سلام خاطره ی تدریس روز دوشنبه دوم آبان ماه هنوز نیومده توسایت.منتظریم.موفق باشید

سلام
منتظرم تصاویر بدستم برسه

دختر دریا یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ب.ظ

اینجا رو می خونم ـ نه واسه اینکه مطالب رو قشنگ می نویسی یا غیر قشنگ .
می خونم به یک دلیل که واسه خودم خیلی مهمه :
می خونم چون احساس تازگی و شور و شوق " زندگی" اینجا جریان داره !

شما محبت دارین

مریم دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.thornbirds.blogsky.com

همچین با طرف برخورد کردی که انگار مسئول دیر اومدن و پیدا نکردن فایلت بوده...خودمونیم تلافی همه رو یک جا سر خانم در اوردی!!! بعدم می شد یکبار تذکر بدی و اگه تکرار میشد جاش رو عوض کنی....برعکس آقاها که همیشه تا استاد درس رو شروع میکنه حرفهاشون یادشون میاد خانم ها اکثرا موقعی که استاد ساکت میشه حرف میزنن...اینه که...البته جای حرف زدن تو کلاس نیست...

درست میگین
اول باید یه بار تذکر می دادم

دختر دریا سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ

من جدی گفتم .واسه محبت داشتن یا نداشتن نبود

یکی از شاگردان یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ

هنوز عکس ها نرسیده به دستتون تا خاطره تدریس روز یک شنبه رو چاب کنید در ضمن عکس هایی که دردانشگاه پیام نور ازتون گرفته بودن خیلی قشنگ بود

مهدی هوشمند یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:57 ب.ظ

سلام آقا آبتین خوبی؟ خیلی از وبلاگتون خوشم اومد مخصوصا از اطلاعات عمیقش منم تو رشته امدادو نجات تحصیل میکنم عاشق امدادو نجاتم الان آتش نشانی مشهد کار میکنم البته قسمت حریق هر چی میگم منو بفرستین تو گروه نجات نمی فرستن نفهمیدم شما کدوم شهر هستین چطور میتونم خیلی چیزا رو ازتون یاد بگیرم؟؟؟
omid_1627 ایمیلمه
www.jangalekhamoosh.persianblog.irاینم آدرس دلنوشته هامه
09359605381 اینم شمارمه
خوشحال میشم باهاتون آشنا بشم و شاگردتون
موفق باشین

بهنوش دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:50 ب.ظ http://www.saeqeh.blogfa.com

بهترازآقایونن که وقتی کنارشون تو یه جمع میشینی خوابت میگیره! آخه نمیدونن چطور یه بحث رو شروع کنن و بدترازاون ادامه اش بدن
به نظرمن کارشما بد هم نبوده!شما استاد اید و این یه کارطبیعیه!

n.amn شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:03 ب.ظ

افرین چقدر خوبه که گفتی ببخشید ادم دلمش اروم میشه وقتی این کلمه رو میگه کاش همه بعد این کلمه طرف میبخشیدن کاششش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد