جوابی نمی شنوم یه کم نگران میشیم


ساعت 3/30 دقیقه بامداد مورخه 14-9-89

صدای تلفن ستاد فرماندهی بصدا در میاد و مادری نگران خبر از محبوس شدن دختر 9 ساله اش

در سرویس بهداشتی منزلشان می دهد.

سوار ماشین میشیم و حرکت

هوا کم کم داره خنک میشه

خیابان ها خلوت و فقط زوزه چند تا سگ ولگرد به گوش میرسه

بعد از 5 دقیقه به محل حادثه میرسیم

مادر نگران در حالی که از شدت سرما به خودش می لرزید اومده بود دم در ایستاده بود

تا ما رو میبینه دستی تِکون میده

از ماشین پیاده میشیم

میریم جلو

سلام خانم صبحتون بخیر

مادر: سلام آقا

دخترم رفته توالت

درو از پشت قفل کرده

اما الان نمی تونه قفل در و باز کنه

 همکارم آقای رجبی جعبه ابزارو بر میدارن و با هم میریم بالا

طبقه 2 زندگی می کردن

میرسیم به پشت در توالت

از مادر اسم دخترشون رو می پرسم

اسمش فاطمست آقا

به آرامی فاطمه را صدا میزنم

فاطمه  فاطمه خانم  فاطمه جان

جوابی نمی شنوم   یه کم نگران میشیم

از مادر می خوام که دخترشون رو صدا بزنه

دخترک به صدای مادر پاسخ میده

در نهایت بعد از 5 دقیقه تلاش در رو باز می کنیم 

بنده خدا خانومه

ترسیده بود

کلی تشکر می کنن و برمی گردیم ایستگاه


پ ن :مطمئنم اگه همسر این خانم خونه بودنا

خودشون در رو باز می کردن


---------------

اعلام حادثه:3:30 دقیقه بامداد

رسیدن به محل:3:36

مدت عملیات: 5 دقیقه

مامورین نجات: مهدی رجبی ، آبتین

راننده: احمد سخدری

نظرات 3 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ http://toranjbanoo.com/

نازییی.... طفلکی مادره.
دستتون درد نکنه.... خدا شما رو حفظ کنه انشالله.
خوبی شما آبتین جان؟ همیشه برای سلامتی شما و همکارانتون دعا ی مخصوص دارم.

sayeh یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

سلام
خسته نباشید جالب بود...
در مقابل این موارد گاهی اوقات هم میشه حوادثی رخ می ده که باید آتش نشانی رو خبر کرد اما متأسفانه فراموش می شه...

سحرجاویدی+منصوره شفیعی دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ق.ظ http://khyrkhah.blogfa.com

سلام .خوبید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد