اصلاً ما رو جزؤ ادما حساب نکرد


سلام

چند روزی نبودم

اما الان هستم

خدمتتون عرض کنم که شیفت قبلیمون(جمعه)

حدود ساعت 18 می شد که

ستاد فرماندهی اعلام کرد که یه قلاده شغال(چقدر ناز بود) ورودی مطب یه دکتر لالا کرده

مطب دکتر حاشیه خیابون اصلی و حدود 10 تا پله می خوره میره پایین

ابتدای پله ها هم یه در نرده ای شکل قرار داده بودن

رو جمعه هم مطب طبق معمول تعطیل و در بسته بود

که شغال کوچولو تونسته بود خودشو از بین نرده ها عبود بده و بره انتهای پله ها

اون پایین لالا کنه

حرکت می کنیم

تا ماشینمون متوقف میشه

طبق معمول فضول ها جمع میشن

در نرده ای رو باز می کنیم

به اتفاق همکارم وارد میشیم

نور رو میندازم انتهای پله ها

بله

یه شغال تریپ درست بود

با شغال های دیگه که کرفته بودیم که فرق خیلی خوب داشت

اگه گفتین چه فرقی

هیچی این یکی نسبت به اونای دیگه تمیز تر بود همین

مهمه دیگه   نظافته دیگه

خلاصه نور رو انداختم رو صورتش

سرشو بلند کرد و یه نگاه به ما انداخت

بابا خیلی نترس بودا

دوباره سرشو رو دستاش گذاشت

انگار که نه انگار

اصلاً ما رو جزؤ ادما حساب نکرد

همکارم میره جلو تا طناب بندازه دور گردنش

اصلاً از جاش تکون نمی خورد

خلاصه تا طناب و درو گردنش حس کرد

شرو کرد به جنگولک بازی

هی می پرید

یه کمی هم سرو صدا کرد

دید فایده نداره اروم شد

از پله ها بالا اومدیم و اومدیم تو پیاده رو

تعداد فضول ها بالا رفته بود 

این شغاله هی می پرید هوا

ازین ور به اون ور

هیچی دیگه

هرچی انرژی داشت صرف پریدن کرد

آروم شد

همکارم سرشو مهار کرد

منم چسب 5 سانتی رو برداشتم

دور پاها و دستای کوچولوشو  فیکس کردم

رفتم سراغ سرش

عجب دندونای تیزو تمیزی داره

به جرات میتونم بگم که دندوناش از خیلی ما ادما تمیز تر بود

جدی میگم بخدا

دور دهان مبارکش رو هم چسب زدم

آره حواسم بود

از بینیش می تونست نفس بکشه

دور دهنشو که چسب میزدم

با چشاش زول زده بود تو چشام

فیس تو فیس شده بودیم

مثل این فیلم های وسترن

هرکی یه چیزی می گفت:

بقول معروف تا این حیوون رو تسلیم می دیدن

همه شجاع شده بودن می اومدن جلو

حیوونکی رو تو ماشین گذاشتیم و بردیمش به طبیعت

در کابین رو باز کردم

همونطوری که گذاشته بودیمش تکون نخورده بود

 همکارم خیلی آروم  برداشتش

تا طبیعت و دید

شرو کرد به جنگولک بازی

با یه حرکت سرعتی خودشو ازاد کرد

نمی دونم اون چسبارو چه جوری باز کردا

خیلی سریع

از ما15 متر فاصله گرفت و ایستاد

نمی رفت

5 دقیقه ای باز دوباره فیس تو فیس شدیم و اهسته رفت


-------------------------

اعضای تیم: ابوالفضل فولادی / آبتین

راننده:حسن نوابی نژاد



نظرات 14 + ارسال نظر
سحرجاویدی +منصوره شفیعی دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://khyrkhah.blogfa.com

این عکس شغاله؟ ما اول فکر کردیم بچه روباهه

فرنوش دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ

سلاااااااااااااااام..........
چه جالب.......
احتمالا شغاله اهلی بوده که با دیدنتون هیچ عکس العملی نشون نداده .....شایدم از دست صاحبش خسته شده بوده و به یه مکان به ظاهر امن پناهنده شده بوده غافل از اینکه (ای دل غافل.........)

ملیحه دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:42 ب.ظ http://barane52.persianblog.ir

سلام چه جالب یعنی آدم نگاه کنه فضوله ؟

ابوالفضل دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ

شما که یک اتشنشانی مارو تحویل نمیگیری اون که یک شغاله

سلام عزیزم
خوبی؟
اقا ما نوکرتیم
شغال جای خودش
شما جای خودتون عزیزم
مخلص گروه عقرب های سیاه هم هستیم

ابوالفضل دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ

نفوذی هم خودتی برو چاییتو بریزتنبل خان

واسه عضوی از گروه عقربهای سیاه هرگز هرگز

اگه اذیتم کنی واسه شغاله چایی میریزم واسه تو نه

ابوالفضل دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ

سوسوول قرتی

کافر همه را به کیش خود پندارد عقرب جونم

مریم دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir/

سلام.خوبید؟
عکس اول که کاریه عکاس حرفه ایه
عکس دوم هم ازنرم افزار استاری نایت تهیه کردم:)

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://toranjbanoo.com

ای جااااااااااااااااااااان....
خوش به حالتون...
کاش آتش نشان بودم! اون روز توی باغ وحش آقاه یه ایگوانا رو بهم نشون داد و گفت آتش نشانا پیداش کردن. از خونه فرار کرده بوده.. اونقدری ناز بود که من نیم ساعت محوش شده بودم..
شغال که معرکه ست...
مطمئنم معنی محبت شما رو درک کرده که اونجوری نگاهتون کرده....
راستی..
بابت اون نکته ای که اشاره کردید بی نهایت ممنون..
درست می گید...
ممنونم... هزار هزار بار....

climber سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.iranclimbing.com

من پیشنهاد میدم یه باغ وحش واسه آتشنشانی بزنید هرچه حیونی میگیرید بریزید اونجا. بعد از یه سالی بزرگترین باغ وحشو خواهید داشت

الهه حمیدی چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ http://koohestaneman.blogfa.com

بازم خوش به حالتون که یک نجات دهنده هستید.
افتخار کنید.

سینا پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

گفتم شاید یوز پلنگ گرفته بودید !!!!

ستاره دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ http://shiny-star.blogsky.com

تو چقدر با این شغاله فیس تو فیس شدی

sayeh دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام
وااایی چه شغال رمانتیکی...
پیشنهاد climberخوبه ها
ولی حیوونا جاشون تو طبیعت بهتره و اونجاراحت ترن

کامیشا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:14 ب.ظ http://kamiisha.blogsky.com

وای دارم بال در میارم هر پست جدیدی که میخونم و میبینم با حیوانات چطور رفتار میکنید .درس و گذاشتم کنار! از ظهر دارم اینجا رو میخونم ولی خوشحالم که افرادی هستین که واسه حیوانات هم ارزش قایلند .ممنونم .یادم میمونه که با هر( با عرض معذرت از بکار بردن این کلمه) نفرینی که به حمزه علی انصاری ( قاتل خرسهای سمیرم) میفرستم واسه شما و خوانواده ها تون و همکاراتون دعا کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد