گذر پوست به دباغ خونه می افته (دانلود)

 

سلام

حدود ساعت 14:30 

 مشهد بودم  / امتحان تموم شد / امتحان فیزیک

فیزیک مکانیک حریق

خوب بود

مزاحم همیشگی زنگ می خوره

بله بفرمائید

آقا سعیدِ

جانم سعید جان

سلام آبتین جان

امروز ساعت 5 تو مدرسه مریم باقری واسه معلما (معلمان امادگی دفاعی،تربیت بدنی) کلاس داری

یادت نرها

هنو حرفش تموم نشده قطع می کنه

با ستاد فرماندهی سازمان تماس میگیرم تا بفهم قضییه این کلاس چیه

ستاد فرماندهی هم زیاد در جریان نیس

با اپراتور سازمان سید کمال صحبت می کنم

سلام سید

سید امروز من تو مریم باقری کلاس دارم؟

آره آبتین جان یادت نره

سید موضوع کلاس چیه؟

چی باید تدریس کنم؟

بخدا من نمی دونم آبتین

ای بابا اینطوری که نمی شه سید

باید یکی به من بگه چی تدریس کنم یا نه؟

همینطوری که نمی شه

آبتین جان من یا جناب شکیبا(معاونت عملیات) تماس میگیرم

سید میگه خبرت می کنم

حدود ساعت 16 میرسم خونه

جاتون خالی ناهار صرف میشه  

ساعت 16:30 میشه

و من نمی دونم باید چی تدریس کنم

لپ تاپ رو روشن می کنم

یه گریزی تو فولدر مطالب آموزشی می زنم

اهااااااا

پیداش کردم

خودشه

بهترین موضوع  

امداد نجات در آوار

موضوع جالب و مهمیه  

ساعت 17:10 به سمت مدرسه باقری حرکت می کنم

تو مسیر با 125 تماس میگیرم و از دوستان می خوام که زنده یاب سازمان رو واسم بیارن تو کلاس

به مدرسه میرسم

وارد دفتر میشم

مسول برگزاری دوره 

سلام می کنم

جواب: بفرمائین  کاری داشتین

من: شرمنده دیر شد

امروز به من گفتن که اینجا کلاس دارم

یه نگاه با کلی علامت سوال که دور سرش میچرخید به من میکنه؟

شما مربی هستین

ببخشید قربان بجا نیاوردم

معلما منتظر شما هستن

بفرمائید راهنماییتون می کنم

وارد کلاس میشم 

حدود 30 نفری می شدن(معلمان اقا)

بچه ها زنده یاب رو هم واسم میارن

سلام می کنم و یه معذرت خواهی واسه تاخیرم

اما خداییش خیلی سروصدا می کردنا

بحث رو شرو می کنم و بعد از 1:30 تموم میشه

راستش خسته شدم 

سنشون از من خیلی بیشتر بود

نصف کلاس سن پدر رو داشتن

بعضی هاشون با اشتیاق خاصی بحث رو دنبال می کردن و بعضی ها هم فقط اومده بودن تو لیست حظور غیاب جلو اسمشون فقط یه تیک بخوره

بگذریم کلاس تموم میشه

استراحت 15 دقیقه

--------------------------

کلاس بعد با خانم ها بود

وارد کلاس میشم

سلام میکنم

و موضوع تدریس رو عنوان می کنم

خانم ها بیشتر خوشوون اومده بود از موضوع 

همشون خیلی آروم و مشتاق بودن

بر خلاف اقایون که سرو صدا می کردند

یه سری نکات کلی رو واسشون بیان کردم

واسشون جالب بود

 زمان کلاس رو به اتمام شدنه

یکی از خانم ها سوال می کنند

شما چند تا سوال طرح کردین

منم نه گذاشتم و نه برداشتم

با اطمینان خاص گفتم

خدمتتون عرض کنم که من تمام سوالام تشریحیه

تا گفتم تشریحیه

سروصدای معلما بلند شد

می گفتن:

نه اقا سخت نگیرین

منم گفتم اگه بحث دیگه ای بغیر از اوار بود تستی می دادم

اما این بحثا(امداد و نجات در آوار) جزء بحث های خاص

این موارد رو باید خوب و اصولی یاد بگیریم

نباید خیلی راحت از کنارش رد شیم

اگه خدایی نکرده زلزله ای رخ بده و ما هم نتونیم کاری کنیم 

اون وقت . . . . 

با خنده و از رو شوخی همینطور که با دستم به سمتشون اشاره می کردم گفتم:

با ما  اونقدر سخت گفتن معلمامون  خیلی

دستشون هم درد نکنه

همینطور که صحبت می کردم

یکی از معلما گفت: 

گذر پوست به دباغخونه می افته

و یه صدای دیگه رو میشنوم که میگه:

عیب نداره

پس بچرخ تا بچرخیم

منم گفتم که 25 ساله دارم می چرخم این چند روز هم روش

در همین حیت مسول برگذاری دوره وارد کلاس میشن

بعد از صحبت کوتاهی خانمها می پرسن

سوال ها تستی

ایشون جواب میدن

بله

حدود 40 تا سوال تستی

 هر استادی  به ما 3تا 5 سوال تستی دادن

خانم ها گفتن : (به من اشاره کردن)

اما ایشون سوالاشون تشریحیه

بنده خدا رو به من کردو گفت:

من سوالای ایشون رو ندیدم

احتمالاً ایشون سوالاشون تشریحیه

اخ چقدر تو دلم می خندیدم

که اینقدر اذیتشون می کردم

راستش لذت میبردما

یاد اون روزایی که معلمامون ما رو اذیت میکردن

اذیتشون می کردما نه از روی کینه  و لجبازی

از روی علاقه به تمام معلمانی که واقعاً عاشقانه

واسه دانش آموزانشون وقت میذارن 

 

---------------------------------- 

مطالبی رو که تو کلاس تدریس کردم ازینجا دانلود بفرمائید.  

با تشکر ابتین 

 

 دانلود     

 

 ----------------------------- 

پ ن: دستگاه زنده یاب رو واسه 2 کلاس بصورت کامل تشریح کردم

نظرات 5 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ http://toranjbanoo.com


خوب گفتید: گذر پوست به دباغ خونه می افته...

سارا خانوم چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
خیلی خوشم اومد.........راستش منم که اولین بار وارد کلاس شدم واسه تدریس..........یاد دبیر شیمی خودم افتادم........خدا بیامرزدش.......مرد نازنینی بود........طوری درس میداد انگار داره لقمه لقمه کباب بره میخوره........بسکه شیمی دوست بود........ما هم عاشقونه گوش میدادیم.......این روزا......دخترای کلاس من عاشقونه لوازم ارایش میبلعن....منم شعر......خبری از شیمی نیست.........بود خبرم کن
راستی.......این دستگاه زنده یاب خیلی برام تازگی داشت.....دارم میگردم بیشتر دربارش بخونم.....دستت درد نکنه..........خیلی وبت مفید و باحال........

ز پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ق.ظ

ای بابا داشتم می خوندم گفتم الان میرسه به قسمتی کی یکیشون رو بفرستید اخر کلاس بشینه اما وقتی تا اخر خوندم فهمیدم اگه هم که می خواستید این کارو بکنید خجالت کشیدید چون از شما بزرگتر بودند ای بابا فهمیدم شما فقط زورتون به ما کوچیکتر ها می رسه
اما خدایش اذیت کردن معلما هم خیلی جالبه

مریم پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ب.ظ http://asemanebedonemarz.persianblog.ir/


ههههه
جالب بود!خب امتحانوگرفتین؟نمرات چطوبود؟؟لااقل تستی ـ تشریحی میگرفتین!!

n.amn شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:41 ق.ظ

خوشم اومد خوب حالشون گرفتی کاش معلم خودت هم بود وای این جوری بهتر بود میدید دانش اموز تنبلش مدرس شده در ضمن فایل دانلود هم پاورپوینتش به درد ارایه تو کلاس نمیخوره از نظر فونت و رنگ تم استاد اما خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد