تا فشار از رو پاش برداشته شد بخار خون زد تو صورتم (تصویری)


سلام


امروز ظهر هر کاری کردم خوابم نبرد

شب حدود ساعت 22 رفتم رو تخت دراز کشیدم

خسته بودم خیلی

لامپ ها رو هم خاموش کردم

دوستان اومدن بازم سراغم

عباس آقا رو میگم

لامپ رو روشن کرد و با صدایی داش منشی گفت:

آبتین پاشو الان وقت خوابه

منم گفتم عباس آقا من ظهر استراحت نداشتم

من بخوابم دیگه؟

بعد از کلی کل کل اجازه دادن که من چشام رو هم بره

صبح از خواب بیدار میشم

نماز و می خونم میرم پیش ظروف شام دیشب

همه رو می شورم

ساعت 6:30 میشه دیگه

2 تا چایی دیشلمه و قند پهلو میریزم

میام تو سالن کنار دوستم احمد آقا سخدری میشینم

چای رو میزنیم به بدن

که یه هو  زنگ نجات به صدا در میاد

خیلی سریع خودمون رو به ماشین میرسونیم

دوستم رسول غیبی رو هم صدا میزنم

حرکت

بیسیم و آژیر روشن

از ستاد فرماندهی درخواست اطلاعات تکمیلی رو در رابطه با حادثه درخواست می کنم

ستاد فرماندهی اعلام میکنه:

همکاران عزیز اعزام شین به سمت جاده قدیم سبزوار

قبل از روستای قطن آباد

برخورد اتوبوس و تریلر

سریع اقدام بفرمائین


منو میگین   یا خدا   اتوبوس با تریلر

وای برو کنار دیگه

وای خدا  اعصابمون رو به هم میریزه ها

یه پژو جلو خودرو ما آهسته حرکت میکنه

کنار نمیره

صدای آژیر رو هم که انگار . . . . .

چه عجب کنار رفت آقا

سریعاً از ستاد فرماندهی درخواست نیروی کمکی می کنیم

ایستگاه 2 هم اعزام میشه

وارد اتوبان میشیم

خوشبختانه اول صبح و خلوت

وارد جاده قدیم میشیم

برف به آهستگی در حال باریدنِ

دوستم رسول لباس عملیاتی پوشیده

لباس یکسره (عملیاتی) رو بر میدارم سریع به تن می کنم

تا می خوام زیپشو بکشم بالا

وای خدا  همیشه با این زیپ های ضعیف مشکل داشتم

بابا یه زیپ قوی تر بدوزین

زیپ لباسم خراب میشه

اینجاست که آبتین بی اعصاب میشه

دوستم رسول رو به من میکنه و میگه

آبتین بی خیال

همین لباس تنت باشه روش اورکت حریق بپوش

باشه رسول  اینطوری گرمترم

نزدیک صحنه حادثه میشیم

یه اتوبوس رو می بینم که به سمت راست منحرف شده و

یه تریلر که دقیقاً روبروی اتوبوس قیچی کرده و به سمت چپش منحرف شده

این ادمای موبایل به دست اعصابم رو  خرد می کنن

چی گیرشون میاد از این فیلم برداری؟

خودرو متوقف میشه

پیاده میشم

آسفالت جاده مثل یه اینه شده

خودم رومثل یه شَبَه توش میبینم

سرم رو میارم بالا که یه هو مامور 115 از روبروم عبور میکنه

یه چیزی تو دستشه

مثل یه کفش   نه بزرگترِ

متوجه شدم   یه پای که از ساق به پایین قطع شده

ناخداگاه دو یه زمان من و رسول فقط چشم تو چشم همدیگرو نگاه می کنیم

میرم جلو تا وضعیت مصدومین رو یه بررسی داشته باشم

تریلر بارش گندم بود

باید مراقب باشم   زمین بسیار لغزندست

میرم سمت کابین تریلر

بدجوری مچاله شده

کنارش میشینم

سرم رو خم میکنم

توش چیزی نمی بینم

بلند که میشم

مردم میگن اونو ما در آوردیم  تو امبولانسَِ

تا اینو میگن از تو ذهنم یه جمله عبور می کنه

خروج مصدوم به روش گوسفندی توسط مردم

باور کنین همینطوریه

میرم سمت اتوبوس

یه حوضچه کوچیک از گازوئیل های نشت شده اتوبوس اینجا ایجاد شده

بیشترین آسیب رو اتوبوس از قسمت جلو دیده



ینی با تریلر سپر به سپر  / بزارین راحت تر بگم

شاخ به شاخ شده بودن

مسافرین اتوبوس تخلیه شده بودن

میرم جلو تر

راننده اتوبوس به همراه شاگردش(که داداشش باشه) بین آهن پاره های اتوبوس محبوس شدن

دقیقاً تو همون حالتی که بودن

ینی راننده پشت فرمون و شاگرد هم از رو صندلی افتاده بود تو راهروی بین صندلی ها

هر دو تا شون از ناحییه ساق پا بشدت آسیب دیدن

می رم پایین

به کمک رسول و احمد لوازم رو میاریم پای کار

یه خاموش کننده هم میارم و با فاصله مجاز میزارم کنار خودرو

که اگه خدایی نکرده حریق ایجاد شد

تو همون لحظات اولیه بتونیم اطفاءش کنیم

وارد اتوبوس میشم

بچه های ایستگاه 2 هم می رسن

مسعود و ترابی

بچه ها 2 تا جک تلسکوپی و 2 تا کاتر و 1 فَک(بازکننده) رو آماده کار می کنن

برف همچنان داره ازون بالا از تو مشت فرشته ها  دونه دونه قِل میخوره میاد پایین

همه جا سفید شده سفید

از مسعود میخوام که جَک هیدرولیک رو به من بده

بچه های 115 هم وارد میشن

وضعیت مصدومین رو از من سوال می کنه

منم جواب میدم:

یه نفرشون آمپوتاسیون پای راست از ناحیه ساق پا

پای چپ شکستگی

راننده هم پای راست  از ناحیه ساق شکستگی باز

پای چپ از ناحیه ساق شکستگی

جک هیدرولیک رو یه جای خوب مستقر می کنم

و شروع به باز کردن

ورقه های مچالشه اهسته آهسته از هم باز میشن

و از پای مصدوم اول خارج میشن

بنده خدا داد میزد  وپام  پاممم

چی کار می کنین

تا یه مرحله ای کار رو ادامه میدم

ینی مجبوریم
شرایط جوریه که اول باید راننده رو خارج کنیم بعد شاگرد

معاونت عملیات سازمان ( جناب شکیبا) و رئیس ایستگاهمون (جناب مدیح)هم حضور دارن

فک هیدرولیک رو از رسول میگیرم

میرم سراغ راننده


بنده خدا پاش بدجوری بین آهن پاره ها گیر کرده

لبه های تیز استخوان پاش زده بیرون

قسمتی از استخوان پا که در کل پودر شده

از ساق به پایین فقط به پوست وصله

فقط به پوست

دهانه فک رو بین سپر و شاسی قرار میدم

فک کار نمی کنه

دوباره امنتحان میکنم

نه ایراد پیدا کرده انگار

رسول رو صدا میزنم

رسول این فک ایراد پیدا کرده 

اون یکی دیگه رو بیارین

رسول هم فوراً از مدار خارجش میکنه و یه فک دیگه رو کوبل میکنه و میده دستم

خیلی آهسته شروع به باز کردن ورقه های مچاله شده می کنم

مسعود هم داره کمکم میکنه

فشار رو به کمک فک از رو پاش بر میدارم

تا فشار رو بر میدارم بخار خون میزنه تو صورتم

در واقع اون فشار باعث شده بود که مصدوم ما خونریزی نداشته باشه

 ورق پاره ها مثل یه تورنیکت عمل کرده بودن و مانع خونریزی می شدن

اما الان خونریزی شده شده

عملیات رهاسازی  رو متوقف میکنم

راننده  با صدایی بلند و خشمگین: واسه چی وایستادی  زود باش دیگه

وای خدا مُردم   مُردم

باید توجیهش کنم

سرم رو میبرم جلو تو چشاش نگاه می کنم و میگم:

من اومدن اینجا که جونت رو نجات بدم

تو این مهمترین کار  اینه که ما بتونیم جلو خونریزی شما رو بگیریم

این از آزاد کردن شما مهمتره

اجازه بده کارمون رو انجام بدیم  ممنونم

پرستار اورژانس  یه باند قهوه ای رو چند لا میکنه

باند رو ازش میگیرم بالاتر از شکستگی یه گره میزنم

پرستار میره و یه آچار میاره

آچار رو میزارم رو گره و یه گره دیگه روش میزنم

میتابونم تا اینکه خونریزی بند میاد

تو همون حالت فیکسش می کنم

به کمک مسعود خیلی آهسته پا رو از بین آهن پاره ها خارج میکنم

از اورژانس در خواست یه آتل می کنم

پرستار میاد جلو و پای شکسته شده رو اتل بندی می کنه

اما هنو او پای دیگه .....

از اتوبوس خارج میشم

قسمتی از پنجره سمت راننده رو به کمک کاتر برش میزنم

خیلی اهسته  سرم رو میبرم داخل(بعد از  رعایت نکات ایمنی)

پای چپ راننده از ناحیه ساق پا شکسته و یجورایی چِلونده شده  و زیر صندلیشه

قسمت جلو اتوبوس نمیزاه پاشو خارج کنیم

کاتر رو برمیدارم

قسمت پنجره رو (سمت ستون A جلو) یه برش مورب میزنم

جک هیدرولیک رو خوب ثابت میکنم

و شروع به باز کردن

مسعود صدا میزنه آبتین  شما که اون قسمت رو باز میکنه

اینجا یه لبه ها به هم نزدیک میشن

به مسعود میگم :

با شمارش من شما هم فک رو باز کن

1-2-3

با همدیگه شروع به کار می کنیم

و اهسته اهسته  جک باز می کنم 

و ستون A  از هم باز میشه

الان دیگه میتونیم راننده رو خارج کنیم

ساق پاش 3   4 تیکه شده

خوشبختانه شکستگی باز نیست

باید تو حمل مراقب باشیم

امکان داره سر استخوان  پوست رو پاره کنه و . .  .

میرم سراغ مصدوم اول  همون شاگرد راننده

به کمک مسعود فک رو یه جای مناسب قرار میدیم و شروع به باز کردن میکنم

بند خدا شاگرد راننده

تو برخورد اول همون لحظه اول پای راستش از ساق قطع شده بود

پای چپش هم که دقیقاً وضعیتش مثل راننده بود  شکستگی داشت  خفن

پای چپش رو هم آزاد می کنیم

پرستارا با هم صحبت میکنن

زود باشین  سریع

داره میره تو شوک   وای رفت تو شوک

دقیقاً مثل فیلم ترسناکا

یه نفرو تو ذهنتون مجسم کنین

یه پا قطع  پای دیگه هم از قسمت ساق  تغییر شکل  خفن

ما کارمون ر انجام داده بودیم

مصدومین رهاسازی شده بودند

از اینجا به بعدش با اورژانس بود

از اتوبوس خارج میشم

و به کمک دوستان لوازم رو جمع  جور می کنیم

----------------

تاریخ حادثه:89/12/11

اعلام حادثه:6:45 بامداد

خاتمه عملیات:8:30

نیروهای اعزام شده:

ایستگاه مرکزی:

احمد سخدری  راننده

  رسول غیبی  / آبتین  نجاتگر

ایستگاه 2:

ترابی راننده     مسعود حاجی بگلو  نجاتگر/آتش نشان

-------------------------------------

و امروز با خبر شدیم که یکی از مصدومان حادث متاسفانه فوت کردند.

روحش شاد










اینجا هم بعد از عملیات و آبتین در حال جمع کردن شیلنگ های هیدرولیک






نظرات 10 + ارسال نظر
مـــینای فــردوس یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://silveraster.blogsky.com

سلام.

من همونم. اما با یه وبلاگ دیگه. این وبلاگ اصلیمه که بخش نظردهی‌ش هم بازه.

راستش... خیلی پیچیده بود. من که دل این چیزا رو به هیچ وجه ندارم تا آخر متن شما رو خوندم و هزار بار توو دلم خدا رو شکر کردم که افراد شجاع و دلسوزی مثل شما هستند که توی این شرایط با دقت و حوصله به فریاد مردم برسند.

براتون از خدا سلامتی و شادی و موفقیت آرزو می‌کنم.

اگه وقت کردید به این پست هم یه سری بزنید.

http://private-sunset.blogsky.com/1389/12/14/post-188/

در پناه خدا.

فرنوش یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ق.ظ

سلااااااااااااااام..........
عجب دل و جراتی دارینا......واقعا خدا قوت و خسته نباشید برازنده ی شماست....خیلی شغل سخت و پراسترسی دارید....
واستون آرزوی سلامتی میکنم.....

فرنوش یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ق.ظ

راستی یادم رفت بپرسم که علت حادثه چی بود؟خواب آلودگی راننده یا لغزندگی جاده؟؟؟؟؟؟؟

نیلوفر یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://taraneyerahaee.blogfa.com

سلام خوبی؟
نمیدونستم نزدیک مشهدی!
کدومشون فوت کرد؟
آمپوتیشن خیلی بده
من اون مدتی که بیمارستان امدادی بودم خیلی اعصابم خورد میشد

دختر نارنج و ترنج دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://toranjbanoo.com

وااااای آبتین جان وحشتناک بود.. من الان تمام تنم داره مور مور می شه...
خدا برای هیچ کس نخواد....
انشالله خودش همه ی مسافرا رو حفظ کنه..
چی بگم؟ چی بگم؟....

... دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ب.ظ

آه خدای من
یه خورده قبل از تعویض شیفت بوده
چه بد
چه ترسناک
من همین جا قش کردم

سارا عدالتیان چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://seacave.blogfa.com/

سلام

خسته نباشید. بخصوص بخاطر سرعت عمل خوب در عملیات.
راستی، به ما ماشین ندادند برش بزنیم تا ببینیم این جکها چطوریه ! فقط چند تا میله برش دادیم!

موفق باشید

sayeh پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.emdadgar.com

سلام
آقا حسابی خسته نباشید
بخار خون نشست به صورتتون!!!
ماسکی چیزی داشتید...
ممنون از اینکه تمامی مراحل رو نوشتید

مصطفی عباسی- اراک دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ

هر گاه طوفان غمبار حادثه ای فرود آید ِ چشمان نا امید حادثه دیده به

دستان توانمند تو دل دلبسته پس امدادگر بمان .

وبلاگ خیلی خوبی داری. امید وارم همیشه موفق و پیروز باشی.

نیلوفر سبحانی شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ

وای چقدر ترسناک.اعصابم خورد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد