بسوزه پدر عاشقی

 

 

سلام 

ای بابا  

خجالت نداره دیگه 

دستشو بگیر ببرش یه حلقه آس واسش انتخاب کن  

تا عشقت به این روز نیفته

شیفت قبلی حودد ساعت 20 میشد 

ستاد فرماندهی صدا میزنه 

خلاصه میریم پایین و یه خانواده رو پشت در سازمان میبینیم 

در رو باز می کنیم و  

سلام علیکم 

پسر طفلکی 

حلقه تو انگشت خونی 

کلید در خونه رو نداشتن 

میره بالای در خونه 

تا می پره تو حیاط  حلقه به ابه بالای در گیر میکنه و این میشه نتیجش 

شانس اورده بود 

نتیجه گیری: در فعالیت هایی که همراه با سقوط می باشد یادت نره  عزیز حلقه رو از انگشت مبارک خارج کن  

 

 

  

 

    تو این تصویر همینطور که صفحه فلزی رو زیر حلقه قرار می دادم  اخ اخ میکرد 

بهش گفتم چی شده؟ گفت : بابا درد دارم 

تو چشاش نگاه کردم و گفتم : من که چیزی حس نمی کنم

 

  

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
فرنوش چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام......
فکر کنم این سومین باری هست که موردی اینچنینی داشتین..درسته؟؟؟؟

ابوالفضل جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ق.ظ http://www.mardankhatar.blogsky.com

آخه یه آتشنشان از عشق و عاشقی چی میدونه از قدیم میگن سر که نه در راه عزیزان بود بار گرانیست کشیدن به دوش

دختر نارنج و ترنج جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ http://toranjbanoo.com

آی آی آی.. دلم یه جوری شد....
طفلکی....

مغازه داری در فرنگ شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ http://maghazedarydarfarang.blogfa.com/

جونم بالا اومد تا این عکس ها رو دیدم. چه شغل سختی دارین. خدا برکتتون بده.

ملیحه یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ http://barane52.persianblog.ir

سلام دوست خوبم چند وقته ازت خبری نیست . در مورد حلقه هم میتوان گفت که معلومه که به دستش تنگه

بهنوش پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ http://saeqeh.blogfa.com

بیچاره!خیلی دردداره

شایسته سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://azposhtedivar.blogfa.com

سلام
آتش نشان هایی که بهمون آموزش می دادن
از خاطرات عملیات هاشون برامون می گفتن
ممنون که منو یاد اون روزا انداختی

امیدوارم همیشه موفق و سر بلند باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد