سلام
ای بابا
خجالت نداره دیگه
دستشو بگیر ببرش یه حلقه آس واسش انتخاب کن
تا عشقت به این روز نیفته
شیفت قبلی حودد ساعت 20 میشد
ستاد فرماندهی صدا میزنه
خلاصه میریم پایین و یه خانواده رو پشت در سازمان میبینیم
در رو باز می کنیم و
سلام علیکم
پسر طفلکی
حلقه تو انگشت خونی
کلید در خونه رو نداشتن
میره بالای در خونه
تا می پره تو حیاط حلقه به ابه بالای در گیر میکنه و این میشه نتیجش
شانس اورده بود
نتیجه گیری: در فعالیت هایی که همراه با سقوط می باشد یادت نره عزیز حلقه رو از انگشت مبارک خارج کن
تو این تصویر همینطور که صفحه فلزی رو زیر حلقه قرار می دادم اخ اخ میکرد
بهش گفتم چی شده؟ گفت : بابا درد دارم
تو چشاش نگاه کردم و گفتم : من که چیزی حس نمی کنم
سلام......
فکر کنم این سومین باری هست که موردی اینچنینی داشتین..درسته؟؟؟؟
آخه یه آتشنشان از عشق و عاشقی چی میدونه از قدیم میگن سر که نه در راه عزیزان بود بار گرانیست کشیدن به دوش
آی آی آی.. دلم یه جوری شد....
طفلکی....
جونم بالا اومد تا این عکس ها رو دیدم. چه شغل سختی دارین. خدا برکتتون بده.
سلام دوست خوبم چند وقته ازت خبری نیست . در مورد حلقه هم میتوان گفت که معلومه که به دستش تنگه
بیچاره!خیلی دردداره
سلام
آتش نشان هایی که بهمون آموزش می دادن
از خاطرات عملیات هاشون برامون می گفتن
ممنون که منو یاد اون روزا انداختی
امیدوارم همیشه موفق و سر بلند باشی