حلقه دردِ سر ساز

سلام 

قبول باشه 

واسه تون دعا کردم 

واسه شمایی که الان وقت گذاشتین و . . . .  

ادامه مطلب ...

خون تا داخل کفشهایم نفوذ کرده

یک تیم 3 نفره در روز دوشنبه مورخه 4/5/89 با 2 دستگاه موتورسیکلت تریل از مشهد مقدس به سمت نیشابور به قصد اجاره زمین کشاورزی حرکت می کنند ، در مسیر برگشت به  مشهد  جهت زیارت به قدمگاه رفته و مدت کوتاهی را در انجا سپری می نمایند .

، جهت بجا اوردن صله رحم بعد از قدمگاه  به سمت شهر درود حرکت می نمایند

ادامه مطلب ...

انگشتش خیلی ورم کرده بود(همراه با تصویر)


با سلام و خسته نباشین

جاتون خالی بعد از صبحانه تو سالن(واحد عملیات) سازمان نشسته بودم

درب سالن باز  و یکی از همکاران اداری وارد میشن

یک نگاه به من می کنن و میگن:

ادامه مطلب ...

مگه فاصله شما تا اینجا چقدره؟ واسه چی اینقدر دیر اومدین؟

سلام   بر شما

بر شما دوست عزیز که واسه وبلاگم وقت گذاشتین ، سپاسگذارم

متاسفانه مدتی میشه که بعلت مشغله کاری نتونستم بنویسم

منو ببخشین اما همه خاطراتم و اماده کردم و هر روز یکی از اونها رو درج میکنم و اکنون شما رو به خوندن اولین خاطرم دعوت میکنم



خدمتتون عرض کنم که  امرو ظهر تو سالن نشسته  و تو مشغول مطالعه مباحث امدادی بودم که یکهو ستاد فرماندهی خبر از حادثه میده.


ادامه مطلب ...

خواب آلودگی راننده ، خواب ابدی را به محمد 8 ساله هدیه داد


تو اسایشگاه مشغول استراحت کردن بودم

صدای اپراتور رو میشنوم که میگه

نجات اماده باشن

با خودم گفتم حتما حادثه ای اعلام شده   دارن استعلام میگیرم

ادامه مطلب ...

مزاحمت مار یا کرم خاکی نمی دونم شما بگین؟


با سلام

خدمتتون عرض کنم ساعت 22:30  بود که اپراتور اعلام کرد یک نفر تماس گرفته که تو وخونشون یک مار اومده ، و چون همسرشون حامله هستند خواستن که زود بریم

ادامه مطلب ...

آبتین پاشو آبتیییین پاشوووووووووووو تصادف

باور کنین اصلاً هیچی متوجه نمیشدم

ینی صدارو میشنیدم اما فک میکردم دارم خواب میبینم

بین خواب و بیداری بودم

چشامو باز میکنم ساعت 3:30 بامداد

ادامه مطلب ...

اینم یه جور شیطنته دیگه



سلام

خدمتتون عرض کنم که حدود 3 ساعت پیش ستاد فرماندهی اعلام میکنه که پدری همراه دختر کوچکش اومدن سازمان و از گیر کردن یک مهره بزرگ تو انگشت عزیزش گلایه داره

ادامه مطلب ...

مامانیش به پامون افتاده بود تا بچشو نجات بدیم


سلام

مثل همیشه ساعت 7:15 دقیقه وارد ایستگاه میشم و شروع به چک کردن تجهیزات میکنم

ساعت 8 چک کردن و تست لوازم تموم میشه میرم تو سالن میشیتم

بچه ها دارن صبحانه رو آماده می کنن

در همین حین اپراتور اعلام میکنه که بچه گربه ای داخل ناودان منزلی محبوس شده

ادامه مطلب ...

منم عمو اتش نشان اومدم پیشت عزیزم


حدود ساعت 15 امروز بود که تلفن 125 بصدا در اومد

پدری نگران از محبوس شدن کودکش خبر می داد

و صدای گریه فرزندش هم از پشت گوشی به خوبی شنیده میشد.

حرکت می کنیم

انتهای میلان یک نفرو میبینم که داره دست بلند میکنه

حرکت میکنیم به سمت انتهای کوچه

از ماشین پیاده میشم میرم جلو

پدری جوان و نگران و میبینم که از شدت استرس نمی دونه چی کار کنه 

ادامه مطلب ...